پژوهشى در باره عایشه در روزگار پیامبر و پس از او.
حمیدى در جمع بین صحیحین آورده است: «پیامبر بر آن شد که جایگاهى از مسجد را از بنى نجار خریدارى کند و آنان موضع مذکور را به پیامبر بخشیدند و در آن بخش نخل و قبرهاى مشرکان بود. پیامبر نخل را برکند و قبرها را ویران نمود.» «1» و خداوند فرموده است: «به خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر آنکه شما را براى خوردن طعامى فرا خوانند.» «2» آشکار است که عایشه و پدر او خانهاى در مدینه نداشتند نیز هیچ اثر و نشانهاى از خانه براى اقوام او نیز وجود نداشت. عایشه حجرهاى را که پیامبر براى سکونت در اختیار او نهاده بود، دعوى کرد و پدرش به خلاف رفتار با فاطمه علیها السّلام آن حجره را در اختیار او نهاد. «3»
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 380
عایشه براى جنگ با امیر المؤمنین بیرون شد و هویداست که با این عمل عصیان ورزید. «1» از آن رو که:
1. خداوند او را از بیرون آمدن نهى فرموده بود و فرمان داده بود در منزل خود
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 381
بنشیند. «1» عایشه پرده خدا و پیامبر او را درید، خویش را آراست و آشکار نمود و در ملازمت گروه زیادى که افزون بر هفده هزار نفر بودند به سفر پرداخت.
2. عایشه که نه ولى دم عثمان بود و نه خلافت به او تعلق مىگرفت به چه جهت طلب و دعوى مىنمود؟! 3. عایشه خون عثمان را از کسى طلب مىکرد که نه در قتل او حاضر بود، نه به آن فرمان داده بود و نه اقدام ورزیده بود و بر این مطلب گروه زیادى گواهى دادهاند.
4. عایشه خود مردم را بر کشتن عثمان تحریک مىکرد و مىگفت: «نعثل را بکشید، خدا نعثل را بکشد.» «2» و چون خبر مرگ عثمان به او رسید شادمان گشت اما هنگامى که
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 382
امیر المؤمنین به خلافت رسید قتل عثمان را به گردن ایشان افکند و خون عثمان را طلبید از آن رو که با على علیه السّلام دشمن بود. جمع بسیارى به یارى او آمدند ولى هنگامى که فاطمه علیها السّلام میراث خود را طلب کرد، میراثى که خدایش در کتاب خود براى او قرار داده بود و حق مسلم او بود هیچ کس آن بزرگوار را یارى نداد.
عایشه خانه پیامبر را قبر پدرش و عمر قرار داد در حالى که آنها از پیامبر بیگانه بودند. اگر آن خانه میراث بود باید از همه وارثان اجازه مىگرفتند، و اگر صدقه مسلمین بود باید جمله مسلمانان اجازه مىدادند و اگر ملک عایشه بود که دعوى از اصل دروغ است زیرا عایشه در مدینه خانهاى نداشت. حمیدى در جمع بین صحیحین روایت کرده است که پیامبر فرمود: «میان من و منبرم باغى از باغهاى بهشت است.» «1» طبرى در تاریخ خود روایت کرده که پیامبر فرمود: «چون مرا غسل دادید و کفن نمودید پیکرم را در خانه بر تختم در کنار قبرم قرار دهید.» «2» حمیدى در جمع بین صحیحین از عایشه روایت کرده است: «بر هیچ یک از زنان پیامبر آن چنان که بر خدیجه رشک مىورزیدم غیرت نکردم. من هرگز خدیجه را ندیدم ولى پیامبر پیوسته از او یاد مىکرد. گاه گوسفندى قربانى مىنمود و آن را میان نزدیکان خدیجه تقسیم مىکرد. گاهى به او مىگفتم: گویا در دنیا هیچ زنى جز خدیجه وجود
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 383
نداشته است؟ پاسخ مىداد: او از آن من بود و برایم فرزند آورد.» «1» به اجماع مسلمانان خدیجه اهل بهشت است ولى عایشه با حضرت على علیه السّلام پس از امامت اجماعى ایشان به جنگ پرداخت و نزدیک به 16 هزار نفر صحابى و غیر صحابى در آن جنگ کشته شدند. «2» به حکایت قرآن او سرّ پیامبر را آشکار نمود. «3» حمیدى در جمع بین صحیحین روایت کرده که عمر، خلیفه پدر عایشه به سبب این عمل بر عایشه سخت گرفت. «4» غزالى بدخلقى عایشه نسبت به پیامبر را ذکر کرده است: «ابو بکر پدر عایشه، روزى به خانه پیامبر آمد و از عایشه رفتار ناپسندى نسبت به پیامبر سر زده بود. پیامبر از ابو بکر خواست ماجرا را بشنود و میانجیگرى کند. آنگاه از عایشه پرسید: تو سخن مىگویى یا من؟ عایشه گفت: تو سخن بگو امّا جز حق چیزى بر زبان نیاور.» «5» خردمند در پاسخ عایشه تأمل کند، آیا پیامبر جز حق سخنى مىگفت؟ تفاوت میان عایشه و خدیجه از اینجا آشکار مىشود. جاحظ از اهل سنت در کتاب «الانصاف» رأى کسى را که عایشه را با خدیجه برابر یا از او برتر مىداند، به شدت انکار و ابطال کرده است. حمیدى در جمع بین صحیحین آورده است: «فرزند زبیر در بیمارى که به مرگ عایشه انجامید نزد او رفت و عایشه گفت: من با فلان جنگیدم و خون عثمان را از او طلب کردم. دوست داشتم فراموش مىشدم و از خاطرها مىرفتم.» «6»
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 384
حمیدى در جمع بین صحیحین از عایشه روایت کرده است که پیامبر نزد زینب دختر جحش درنگ کرد و شربتى از عسل نوشید. من (عایشه) و حفصه پیمان نهادیم که هر گاه پیامبر به نزد یکى از ما آمد به او بگوییم: از تو بوى مغافیر به مشام مىآید. چنین کردیم و پیامبر فرمود: نه، شربتى از عسل در خانه زینب دختر جحش نوشیدم و دیگر از آن شربت نخواهم خورد. پس از این ماجرا خداوند نازل فرمود: «اى پیامبر چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خشنود ساختن زنانت بر خود حرام مىکنى؟ ...
اگر شما دو زن (عایشه و حفصه) توبه کنید، بهتر است زیرا دلهایتان از حق بازگشته است ...» و آنگاه که پیامبر با یکى از زنان خود رازى در میان نهاد.» مقصود سخن پیامبر است که «شربتى از عسل نوشیدم.» «1» بخارى در صحیح خود آورده است «2» که ابراهیم بن موسى از هشام نقل کرده و این جمله را بر حدیث افزوده است. «دیگر از آن شربت نمىنوشم و بر این امر سوگند مىخورم، از این ماجرا کسى را آگاه نساز» این واقعه نشانگر نهایت دورى عایشه از کمال است.
در همان کتاب از عایشه روایت شده که عبد اللَّه فرزند زبیر در معامله یا بخششى که عایشه به او کرده بود گفت: «عایشه باید این اعمال را کنار بگذارد و گر نه او را از تصرف در اموالش (مانند مجنون و سفیه) باز خواهم داشت.» «3» هیچ کس بر عبد اللَّه ایراد نگرفت و این نشان مىدهد که او رفتار ناشایستى داشته است. نیز در همان کتاب از ابن عباس نقل شده است که: اگر با عایشه ملاقات مىکردم با
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 385
او سخن مىگفتم. (امّا او را شایسته دیدار و سخن گفتن نمىدانم.) «1» این حدیث نیز بیانگر استحقاق عایشه براى مطرود شدن و هجران است. همچنین در مأخذ مذکور از نافع، از ابن عمر روایت است که پیامبر خطبه خواند و به سراى عایشه اشارت کرد که فتنه اینجاست. و سه بار تکرار کرد: از جایى که شاخ شیطان نمایان مىشود. «2» و به روایتى دیگر: پیامبر از خانه عایشه بیرون شد و فرمود: سر کفر از این منزل است، از جایى که شاخ شیطان آشکار مىشود. «3»