شبکه نور راهی برای گمراه شدن

قرآن-اهل بیت(ع) = گمراهی

شبکه نور راهی برای گمراه شدن

قرآن-اهل بیت(ع) = گمراهی

اعتقادات شیخ صدوق


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الحمد لله رب العالمین، وحده لا شریک له و صلى اللَّه على سیدنا محمّد و آله الطیبین الطاهرین؛ و حسبنا اللَّه و نعم الوکیل.

باب اول در بیان اعتقاد امامیه در توحید، و معرفت رب مجید.

شیخ عالم ربانى ابو جعفر محمّد بن على بن الحسین بن موسى بن بابویه قمى فقیه، مصنف این کتاب فرموده.

بدان که اعتقاد ما در توحید این است که خداى تعالى یکى است، و هیچ چیزى مثل او نیست، قدیم است و همیشه شنوا و بینا و دانا و درست کار و زنده و بامر خلایق قیام‏کننده و غالب و پاک از تمام معایب و توانا و صاحب غنا بوده و خواهد بود؛ نه موصوف بجوهر مى‏شود، و نه بجسم و نه صورت و نه عرض و نه خط و سطح و سنگینى و سبکى و قرار و حرکت و مکان و زمان، و برتر است از همه صفتهاى آفریدگان، و بیرون است از هر دو حدّ، حدّ ابطال و نیستى و حدّ تشبیه و مانند داشتن، و حقتعالى چیزى است نه مثل سایر چیزها، و او یگانه است جوف ندارد، فرزند نیاورده که وارثش شود، و زاده نگردیده که دیگرى شریک ملکش باشد، واحدى کفو او نبوده، نه او را مقابلى است و نه شبیهى، و نه جفتى و نه مثلى، و نه نظیرى و نه شریکى، نمى‏یابد او را چشمها و وهمها. و او مییابد آنها را، و او را پینکى (نعاس خ ل) و خواب نمیگیرد و او صاحب‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 8

لطف و لطافت و آگاهى است، خالق همه چیز است، نیست خداوندى مگر او، مخصوص او است آفرینش و فرمان، تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.

و هر که معتقد تشبیه باشد مشرک است، و هر که نسبت بامامیّه دهد خلاف این اوصاف را در امر توحید، دروغگو است، و هر حدیثى که مخالف این فقرات باشد جعل و اختراع است، هر حدیثى که موافقت با کتاب خدا نمینماید باطلست. و اگر در کتب علما موجود باشد تدلیس و خدعه است، و آن احادیثى که جهال پندارند که تشبیه حقتعالى بخلق است، معنى صحیح آنها همان معنى صحیح نظیر آنها از آیات قرآنى است زیرا که در قرآن است: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ «1» یعنى هر چیزى فانى است الا روى خدا، و معنى روى دین است و روئى است که آمدن بسوى خدا از آن رویست، و بدان روى توجه بخداوند مى‏شود.

و در قرآن است: یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ (تا آخر) وَ هُمْ سالِمُونَ «2» یعنى روزى که ساق مکشوف مى‏شود؛ و مجرمان تکلیف نموده میشوند بسجود و نمیتوانند کرد؛ در حالى که چشمهاى آنها بخشوع است، میرسد بآنها ذلتى عجب؛ و بتحقیق که بودند همانها که دعوت کرده میشدند بسجود در آن حال که سالم و قادر بر سجود میبودند در دنیا. و معنى ساق روى کار و شدّت امر است «3»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 9

و در قرآن است: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ «1» یعنى مبادا که یکى بگوید وا حسرتا بر آنچه کوتاهى نمودم در پهلوى خدا؛ و مراد از جنب و پهلو اطاعت است.

و در قرآن است: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی «2» یعنى دمیدم در آدم علیه السّلام از روح خودم، و مقصود روحى است مخلوق که حق سبحانه و تعالى حضرت آدم علیه السّلام و حضرت عیسى علیه السّلام را از آن روح آفرید و اینکه خداوند فرموده: روح من. نیست الا مثل اینکه فرموده:

پیغمبر من؛ و بنده من؛ و بهشت من؛ و آتش (دوزخ نسخه بدل) من و آسمان من و زمین من.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 10

 «1» و در قرآن است: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ «2» دو دست خدا گشاده است، یعنى نعمة دنیا و نعمت آخرت.

و در قرآن است: وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ «3» یعنى آسمان را بنا نمودیمش بدستها و بتحقیق که ما هر آینه وسعت دهندگانیم. و ایدى عبارت از قوّت است، و در قرآن است: یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ «4» یعنى اى ابلیس چه مانع شد تو را از اینکه سجده نمائى براى چیزى که بدو دست خودم آن را آفریدم؟ یعنى بقدرت و قوت خود. «5» و در قرآن است: وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ «6» یعنى زمین بالتمام یک قبضه اوست روز قیامت؛ یعنى ملک او است؛ و دیگرى بشراکت او مالک آن نیست.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 11

و در قرآن است: وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ «1»، یعنى آسمانها پیچیده‏شدگانند در دست راست خدا روز قیامت و معنى یمین خداوند قدرت او است.

و در قرآن است: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا «2» یعنى آمد

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 12

پروردگار تو اى محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و آمدند ملائکه صف صف یعنى آمد امر پروردگار تو.

و در قرآن است: إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ «1». یعنى بدرستى که آن جماعت از پروردگارشان آن روز هر آینه محجوبند، یعنى از ثواب پروردگار محرومند.

و در قرآن است: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ «2» یعنى آیا آن جماعت چشم براه امرى دیگر دارند جز اینکه بیاید ایشان را خداوند در پاره‏هائى از ابر سفید و بیاید ملائکه یعنى بیاید امر و عذاب خدا.

و در قرآن است: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ  إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ «3» یعنى روئى چند در آن روز درخشان است و نظر دارنده بسوى پروردگارشان یعنى مشرفند در انتظار ثواب پروردگار و در قرآن است: وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏ «4» یعنى هر که وارد شود بر او خشم من پس بتحقیق که هلاک شده، و معنى غضب خداوند عقاب او است و رضا و خشنودى او ثواب او است.

و در قرآن است از زبان حضرت عیسى علیه السّلام که عرض بدرگاه احدیت میفرماید: تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ «5» یعنى تو میدانى آنچه در نفس من است و من نمیدانم آنچه در نفس تو است، یعنى تو میدانى راز پنهان مرا و من نمیدانم سر نهان تو را.

و در قرآن است: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ «6» یعنى میترساند شما را خداوند از نفس خود، یعنى از انتقام خود.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 13

و در قرآن است: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ «1» یعنى بدرستى که خداوند و ملائکه خدا صلوات مى‏فرستند بر پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و در قرآن است: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ «2» یعنى خداوند آن چنان کسیست که صلوات میفرستد بر شما، و فرشتگان او و مراد از صلوات خداوند رحمت است و از صلوات فرشتگان طلب آمرزش و از صلوات آدمیان دعا.

و در قرآن است: مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ «3» یعنى مکر نمودند آن قوم و خداوند بآنها مکر فرمود و خدا بهترین مکرکنندگان است.

و ایضا: یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ‏

 «4» یعنى معامله بخدعه با خدا میکنند و خدا فریب دهنده آن جماعت است.

و همچنین: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ «5» یعنى خدا ریشخند و استهزا (6) بآن جماعت مینماید و مهلتشان میدهد.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 14

و کذلک سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ «1» یعنى سخریه و استهزاء نمود خدا از آن جماعت.

و دیگر: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ «2» یعنى فراموش کردند خدا را، پس فراموش ساخت خدا آنها را و معنى همه اینها اینست که حقتعالى جزاى اعمال آنها را میدهد جزاى مکر و جزاى مخادعه و جزاى استهزاء و جزاى سخریه و جزاى نسیان و تلافى فراموشى آنها آنست که خود آنها را از یادشان ببرد چنانچه حقتعالى فرمود: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ «3» یعنى مباشید مثل آن کسانى که فراموش نموده‏اند خدا را پس خدا خود آنها را از یادشان برد، زیرا که حقتعالى در حقیقت مکر و خدعه و استهزاء و سخریه و نسیان نمیکند، تعالى عن ذلک علوا کبیرا

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 15

باب دوم در صفات ذات و صفات افعال‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: هر چه ما وصف نمودیم خداوند

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 16

را بآن از صفات ذاتش غرض و قصد ما از هر صفتى نفى ضد آن صفت میباشد از ذات مقدس او و میگوئیم: در ازل حقتعالى سمیع و بصیر و علیم و حکیم وحى و قیوم یعنى بذات خود برپا و واحد و قدیم بوده، و اینها صفات ذات او است.

و نمیگوئیم که: خدا در ازل خلق‏کننده است و کارکننده و خواهنده و خواهش‏کننده و خوشنودشونده و خشم آورنده و روزى دهنده و بخشنده و سخن گوینده، زیرا که اینها صفات کارهاى او است و آنها حادثند و جائز نیست قائل شدن به آنکه خداوند در ازل موصوف بآنهاست‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 17

باب (سوم) اعتقاد در تکلیف‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باره تکلیف این است که خداوند تکلیف نفرموده بندگانش را مگر بنازلتر از آنچه طاقت میدارند چنانچه فرموده:

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها «1» و حدّ وسع نازلتر از حدّ طاقت است و جناب صادق علیه السّلام فرموده که: خدا تکلیف نکرده بندگان را مگر کمتر از طاقت ایشان، زیرا که تکلیف نموده ایشان را در هر شبانروزى پنج نماز و تکلیفشان فرموده در سال بروزه سى روز، و ایشان را مکلف ساخته در هر دویست درهم پنج درهم (یعنى زکاة) و مکلفشان فرموده در مدت العمر بیک حج با وجود آنکه ایشان بیش از این طاقت میدارند، و اللَّه اعلم.

باب (چهارم) اعتقاد در افعال بندگان‏

 «2» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در عملهاى بندگان این است که آن عملها آفریده خدا

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 18

است بطریق تقدیر نه بطریق تکوین و معنى خلقت تقدیر آن است که در ازل خدا عالم باندازه‏هاى آن عملها بوده. و اللَّه اعلم.

باب (پنجم) اعتقاد در نفى جبر و تفویض‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در این باب قول جناب صادق علیه السّلام است که: نه جبرى‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 19

است و نه تفویضى بلکه امرى است میان دو امر، پس شخصى پرسید که چه چیز است امر میان دو امر؟ آن جناب فرمود: این مثل آنست که تو مردى را مشرف بر معصیتى دیده منعش نموده باشى و او باز نایستاده باشد از آن معصیت، پس تو او را بحال خود واگذارده باشى و او آن معصیت را

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 20

کرده باشد؛ پس در آن مقام که قبول منع ننمود و تو او را واگذاردى نه اینست که تو باشى آن کسى که او را امر بمعصیت نموده. و اللَّه اعلم «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 21

باب (ششم) اعتقاد در اراده و مشیت‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در این باب قول جناب صادق علیه السّلام است که خواسته خدا و اراده نموده و دوست نداشته و نپسندیده باین تفصیل که خواسته است که هیچ چیز نباشد مگر بعلم او، و اراده نموده همچنین، و دوست نداشته که سیمین سه خدایش گویند و نپسندیده کفر را براى بندگانش، و حق تعالى فرموده که یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم تو هدایت نمینمائى هر که را مائلى و لیکن خدا هدایت میفرماید هر کس را (که) میخواهد «1» و ایضا فرموده که: نمیخواهید شما بندگان مگر آنکه خدا بخواهد «2» و ایضا فرموده که: اگر خواسته بود پروردگار تو یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم هر آینه ایمان آورده بود هر که در روى زمین است کلهم اجمعین، آیا پس تو بجبر میدارى مردم را تا همه مؤمن باشند؟ «3» و فرموده که: مقرّر نبوده براى هیچ نفسى اینکه ایمان بیاورد مگر باذن خداوند «4»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 22

و فرموده که: شدنى نبوده براى هیچ نفسى آنکه بمیرد الا باذن خدا نوشته بمدّت معین «1» و فرموده که: میگویند لشکریان اسلام که اگر ما را نصیبى از غلبه بود کشته نگردیده بودیم در اینجا، بگو یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که اگر در خانه‏هاى خود بودند هر آینه بیرون مى‏آمدند اشخاصى که قتل سرنوشت آنها شده بود بسوى مکانهاى مرگشان «2» و فرموده که: اگر خدا خواسته بود نکرده بودند آن کار را، پس واگذار آن قوم را با افترائشان «3» و فرموده: اگر خواسته بود خداوند شرک نمى‏آوردند آن جماعت و ما تو را نگهبان قرار نداده‏ایم «4» و فرموده که: اگر خواسته بودیم هر آینه هدایت هر نفسى را بخودش (باو خ ل) داده بودیم «5» و فرموده که: هر کس را خدا میخواهد که هدایتش نماید باز میکند سینه‏اش را براى اسلام و هر کس را میخواهد گمراهش کند

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 23

میگرداند سینه‏اش را تنک بمرتبه که گویا صعود در آسمان مینماید «1» و فرموده که: میخواهد خداوند که بیان فرماید براى شما و بنماید شما را طریقه‏هاى آن کسانى که پیش از شما بوده‏اند و بازگشت برحمت فرماید بر شما «2» و فرموده: میخواهد خدا که قرار ندهد براى آنها حظى در آخرت «3» و فرموده که: میخواهد خدا که تخفیف دهد مشقت را از شما «4» و فرموده: میخواهد خدا بشما آسانى را و نمیخواهد بشما دشوارى را «5» و فرموده که: خدا میخواهد که بازگشت بعفو و رحمت فرماید بر شما و میخواهند آنان که از پى شهوتها میروند که میل کنید شما میلى عظیم «6» و فرموده که: خدا نمیخواهد ظلمى را براى بندگان «7» خلاصه این است اعتقاد ما در اراده و مشیّت و مخالفان طعن بر ما میزنند در این باب و میگویند که: ما میگوئیم خدا معصیتها را خواسته و کشتن حسین بن على علیهما السّلام را خواسته، و ما چنین نمیگوئیم بلکه مى‏گوئیم که حق سبحانه و تعالى خواسته که معصیت عاصیان خلاف طاعت مطیعان‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 24

باشد، و خواسته که معصیتها نسبت باو نداشته باشد از راه کردن، و خواسته است که خودش موصوف باشد بعلم بمعصیتها پیش از وجود آنها، و مى‏گوئیم که خدا خواسته که قتل حسین علیه السّلام معصیت او باشد بر خلاف طاعت.

و میگوئیم خدا خواسته که قتل او منهى باشد نه مأمور و میگوئیم خدا خواسته که قتل او قبیح باشد نه مستحسن و خدا خواسته که قتل او موجب سخط الهى باشد نه رضاى او.

و مى‏گوئیم که خدا خواسته که بطریق جبر و قدرت مانع قاتل (قتل خ ل) آن جناب (ع) نشود چنانچه بطور نهى مانعش شده و میگوئیم خدا خواسته که دفع قتل از او نفرماید، چنانچه دفع سوختن از ابراهیم علیه السّلام فرمود در وقتى که خطاب نمود بآتشى که ابراهیم در آن افکنده بود که: اى آتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم «1» و میگوئیم در ازل خداوند عالم بود بآن که حسین علیه السّلام کشته مى‏شود و بواسطه شهادت ادراک سعادت ابدى مینماید و کشنده او شقى ابدى مى‏شود.

و میگوئیم: هر چه خدا خواسته هست و هر چه نخواسته نیست «2» این است اعتقاد ما در اراده و مشیّت نه آنچه بما اسناد مى‏دهند مخالفان و طعنه‏زنندگان بر ما از ملحدان «3» و اللَّه اعلم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 25

باب (هفتم) اعتقاد در قضاء و قدر

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در این باب قول جناب صادق علیه السلام است که در جواب سؤال زراره باو فرمودند.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 26

عرض کرد چه میفرمائید در قضا و قدر؟ آن جناب فرمودند مى- گویم که چون جمع فرماید خداوند بندگان را، از ایشان پرسش عهدى میکند که بایشان فرمود، و از آنچه قضا در باره ایشان فرموده سؤالشان نمى‏نماید.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 27

و سخن گفتن در قدر الهى از مناهى است چنانچه جناب امیر علیه- السلام بمردى که از قدر سؤال نمود فرمود که: بحریست عمیق داخل در آن مشو، آن مرد دوباره پرسید، فرمودند راهیست تاریک در آن‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 28

راه مرو، دفعه سیم سؤال کرد فرمودند سرّ خداوند است بیجا مشقت فهمش را مکش. و ایضا جناب امیر علیه السلام در باب قدر فرمودند متنبّه شوید بتحقیق که قدر سرّى است از سرّ خداوندى و ستریست از ستر خداوندى و حرزى است از حرز خداوندى در حجاب الهى بالا برده شده و از خلق خدا در پیچیده گردیده و بانگشترى خدا مهر شده، سابق در علم خداوند است حقتعالى پایه بندگان را از دانستن قدر پست‏تر آفریده و قدر را بالاتر از مشاهده و ادراکشان گردانیده، زیرا که در نمییابند او را بحقیقت ربانیتش و نه بقدرت صمدانیتش و نه بعظمت نورانیتش و نه بعزت وحدانیتش زیرا که قدر دریائى است موّاج و خالص است براى خدا، عمقش ما بین آسمان است و زمین، عرضش ما بین مشرق و مغرب. سیاه چون شب تاریک بار، بالا میرود و یکدفعه پائین مى‏آید، پر از مارها و ماهیها است. در قعرش آفتابیست که میدرخشد، سزاوار نیست که مطلع شود بر آن مگر یگانه فرد پس هر که در صدد اطلاع بر آن برآید عناد با خدا نموده در حکمش و نزاع با او نموده در سلطنتش و راز و ستر خدا را فاش کرده و باز گشته بغضبى از خدا و جایگاه او جهنم است و بدجاى بازگشتى است جهنم. و روایت شده که جناب امیر علیه السلام کناره گرفت از پیش دیوارى که میل کرده بود و رفت بمکان دیگر، شخصى عرض نمود یا امیر المؤمنین از قضاء خدا میگریزید؟ آن جناب فرمودند میگریزم از قضاء خدا بقدر خدا. و شخصى از حضرت صادق علیه السلام پرسید که: آیا افسون هیچ دفع قدر مینماید؟ فرمود این هم از قدر است «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 29

باب (هشتم) اعتقاد در فطرت و هدایت‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در این باب اینست که خداى عز و جل همه مردم را در اول‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 30

یگانه‏پرست آفریده و این است معنى قول الهى: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها «1» و حضرت صادق علیه السلام در بیان قول حقتعالى که فرموده:

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 31

ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ «1» یعنى نبوده خداوند که گمراه کند قومى را بعد از آنکه هدایتشان نمود، تا ظاهر سازد براى آنها آنچه را که باید از آنها پرهیز نمایند. آن حضرت فرمود یعنى تا بیاموزدشان هر آنچه را که وسیله رضاى او است و هر چیزى را که باعث خشم او است،

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 32

و ایضا در معنى قول الهى: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «1» یعنى در دل هر نفسى انداخته بدعملى و تقواى او را، آن حضرت فرمود: یعنى آنکه بیان نمود برایش آن را که باید بعمل آورد و آن عملى را که بایست ترک نماید.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 33

و ایضا در شرح قول خداى تعالى: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «1» فرمود: یعنى راه را بآدمى شناسانیدیم در حالى که فراگیرنده راه است، یا ترک‏کننده آن.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 34

و در بیان قول حق جل شانه: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ «1» یعنى و اما قوم ثمود پس هدایتشان نمودیم و بعد از هدایت کورى را بر قبول هدایت ترجیحدادند، آن حضرت فرمود: ترجیح دادند در حالى که میدانستند. و شخصى از معنى آیه: و هدیناه النجدین «2» پرسید، آن حضرت فرمود نجد خیر و نجد شر، یعنى نمودیم آدمى را راه خوبى و راه بدى «3» و فرمود هر چه خداوند حائل علم آن گردیده از بندگان، پس تکلیف آن برداشته شده از ایشان و ایضا فرمود که: حقتعالى حجة گرفته بر مردم بآنچه داده بایشان و شناسانیده ایشان را و اللَّه اعلم. «4»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 35

باب (نهم) اعتقاد در استطاعت‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در این باب همان است که امام موسى بن جعفر علیهما السّلام فرموده در وقتى که شخصى گفت: آیا بنده مستطیع نمیشود؟ آن حضرت فرمود: بلى مى‏شود بعد از چهار چیز، بیمانع بودن شخص، و صحت جسم، و سلامت اعضاء و وارد شدن سببى براى او از جانب خدا و چون باتمام رسد اینها بنده مستطیع است، یکى عرض نمود مثل چه؟ آن حضرت فرمود مثل اینکه شخص بیمانع است و صحیح بدن و سالم الاعضاء

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 36

لیکن قادر بر زنا نیست مگر آنکه زنى را به‏بیند و چون یافت زن را یا اینست که خدا نگاهش میدارد، پس سرباز میزند، چنانچه یوسف (ع) سرباز زد و یا خدا وامیگذارد میانه او و آن زن و زنا میکند و آن مرد زناکننده است «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 37

و اطاعت کرده نمیشود خداوند بجبر نمودن او بنده را، و معصیت کرده نمیشود بغلبه بنده بر خدا. و شخصى از جناب صادق علیه السّلام پرسید از معنى قول الهى وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ «1» یعنى بتحقیقى که بودند مجرمان که تکلیف کرده میشدند بسجود در حالى که سالم بودند در دنیا، آن جناب فرمود: یعنى مستطیع سجود بودند و میتوانستند که فراگیرند عمل مأمور را و ترک نمایند عمل منهى را و باین امتحان شدند. و جناب باقر علیه السّلام فرمود که در توریة نوشته: یا موسى بدرستى که من آفریدم تو را و برگزیدم و قوتت بخشیدم و بطاعت خودم امرت نمودم، و از معصیت خود نهیت فرمودم، پس اگر فرمان مرا بردى تو را مدد مینمایم بر طاعت خود، و اگر نافرمانى کردى امدادت نمیکنم بر معصیت خود، و مرا منت بر تو است در حال طاعت تو مرا و مرا حجت بر تو است در وقت معصیت نمودن تو مرا

باب (دهم) اعتقاد در بدا

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید که:

یهود گفتند که خداوند فارغ از کار خود شده، و ما میگوئیم بلکه او در کاریست و او را شغل کارى مانع کار دیگر نیست؛ زنده میکند و مى‏میراند و خلق میکند و رزق میدهد و هر چه خواهد میکند و میگوئیم محو میفرماید خدا هر چه را میخواهد ثابت مینماید هر چه را مى‏خواهد

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 40

و نزد اوست سرنوشت اصل و ام الکتاب، و خدا محو نمیکند مگر چیزى را که بوده، و ثابت نمینماید مگر امرى را که نبوده، پس یهود در این معنى ما را اسناد بمذهب بدا داده‏اند، و تبعیت آنها نموده‏اند در این اسناد مخالفان ما از اهل میلهاى مختلف و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند عالم هرگز هیچ پیغمبرى را مبعوث نساخت تا اولا اقرار از او گرفت براى خدا به بندگى و ترک خدایان ناحق دیگر، و بآن که خدا تاخیر میکند هر چه را میخواهد و تعجیل مینماید هر چه را میخواهد. و منسوخ شدن شریعتها و حکمهاى پیش بشریعت پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله از اینست، و نسخ کتابهاى آسمانى بقرآن از اینست. و ایضا فرمود: هر کس گمان کند که اراده میکند خدا امروز در چیزى که نمیدانسته آن را دیروز من از او بیزارى میجویم. و فرمود که: هر که گمان کند که براى خدا بداء روى داده بوجه پشیمانى او نزد ما کافر است بخداوند عظیم، و اما قول حضرت صادق علیه السّلام که فرمود: هیچ بدائى نشده براى خدا مثل بدائى که شد براى او در باره اسماعیل پسر من- پس غرض آن حضرت این بوده که بظهور نیامد براى خداى تعالى در هیچ امرى مثل آنچه بظهور آمد در اسماعیل پسر من، آنگاه که نهال حیاتش را از بن برآورد پیش از من تا معلوم شود که او امام بعد از من نیست و اللَّه اعلم «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 41

باب (یازدهم) اعتقاد در احتراز از جدل‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

جدل در معرفت خداوند منع شده جهت آنکه منجر مى‏شود بچیزى که لایق او نیست.

و شخصى از حضرت صادق علیه السّلام معنى قول خدا: وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏ را پرسید، فرمود چون سخن بخداوند رسد زبان نگاهدارید

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 42

و آن حضرت علیه السّلام بود که میفرمود: اى فرزند آدم اگر قلب تو را مرغى بخورد سیر نشود و چشم تو اگر بقدر سوراخ گذر سوزنى بر آن نهاده‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 43

شود هر آینه آن را بپوشد تو میخواهى که باین دو عضو معرفت ملکوت آسمانها و زمین را حاصل نمائى؟!! اگر راست میگوئى پس این آفتاب‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 44

آفریده‏ایست از آفریده‏هاى خدا اگر توانى که چشمت را از آن مملو نمائى پس چنان است که تو میگوئى و جدل در کل امور دین حرام شده.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 45

جناب امیر علیه السّلام فرمودند: هر کس دین را بجدل طلبد زندیق شود. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هلاک میشوند صاحبان کلام و نجات مییابند تسلیم‏کنندگان زیرا که تسلیم‏کنندگانند نجیبان و اما اقامه حجت بر مخالفان حق بقول خدا و بقول رسول صلى- اللَّه علیه و آله و بقول ائمه علیه السّلام یا بمعانى کلام ایشان بر کسى که وقوف و معرفت طریق کلام دارد جایز است و بر کسى که وقوف کلام ندارد حرام است. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: گفتگو و مجادله کنید مردم را بسخن من بس اگر بحجّت غالب آمدند بر شما، من مغلوب خواهم بود نه شما

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 46

و ایضا از آن حضرت مرویست که فرمود سخن در حق به از سکوت بر باطل است. و منقول است که أبو الهذیل بهشام بن الحکم گفت: مناظره میکنم با تو بر این شرط که اگر تو غالب آمدى بر من؛ من برگردم بمذهب تو و اگر من غالب شدم بر تو تو رجوع بمذهب من نمائى، هشام گفت انصاف ندادى مرا بلکه با تو مباحثه میکنم بر این شرط، اگر من غالب شدم تو بمذهب من بازگردى و اگر تو فائق آمدى من رجوع بامام خود نمایم و اللَّه اعلم.

باب (دوازدهم) اعتقاد در لوح و قلم‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در لوح و قلم آن است که این دو دو ملکند «1» و اللَّه اعلم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 47

باب (سیزدهم) اعتقاد در کرسى‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در کرسى آن است که آن ظرف کل آفریدگان و عرش و آسمانها و زمین است و هر چیز که خدا خلق نموده در کرسى است، و در وجه دیگر کرسى علم است، و شخصى جناب صادق علیه السّلام را از قول الهى: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ «1» یعنى فرا گرفته و احاطه نموده کرسى خداوند آسمانها را و زمین را پرسید، آن حضرت فرمود مراد علم خدا است.

باب (چهاردهم) اعتقاد در عرش «2»

 

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باره عرش اینست که عرش کل مجموع مخلوقات است‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 48

و در وجه دیگر علمست و از جناب صادق علیه السّلام سؤال شد از معنى قول الهى: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ «1» یعنى خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت، آن جناب فرمود: قرار گرفت در هر چیزى پس هیچ چیز نزدیکتر باو نیست از چیزى دیگرى.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 49

و اما آن عرشى که کل مجموع مخلوقات است حاملانش هشت ملک از ملائکه‏اند که هر یک هشت چشم دارند که هر چشمى مطابق کل دنیا است در بزرگى یکى بصورت بنى آدم است و او طلب روزى از خدا مى کند براى آدمیزادگان، و یکى بصورت نر گاو است از خدا روزى میخواهد براى جانداران حلال گوشت، و یکى بصورت شیر است و روزى از خدا میطلبد براى درندگان، و یکى بصورت خروس است و از خدا روزى میجوید براى طیور.

و حاملان عرش الحال همین چهارند و چون قیامت شود هشت ملک شوند.

و اما عرشى که علمست حمله او چهار کسند از اولین و چهار کس از آخرین اما چهار از اولین نوحست و ابراهیم و موسى و عیسى علیهما السّلام و اما چهار از آخرین محمّد است و على و حسن و حسین صلوات اللَّه علیهم، باین طریق روایت شده بسندهاى صحیحه از ائمه علیهم السّلام در بیان عرش و حاملان آن و سبب آنکه این اشخاص حاملان عرش شده‏اند این است‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 50

که پیغمبرانى که بر چهار شریعت معهوده بوده‏اند از پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بوده‏اند، و پیش از این چهار کس علمها بسوى پیغمبران دیگر آمده و همچنین آمده علم بعد از محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم و على و حسن و حسین علیهم السّلام بسوى امامانى که بعد از امام حسین علیهم السلامند و اللَّه اعلم‏

باب (پانزدهم) اعتقاد در نفوس و ارواح‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در نفوس انسانیه اینست که آنها روحهائى میباشند که زنده بودن آدمى بواسطه آنها است و آنها خلقت اولند، جهت آنکه پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند که: اول چیزى که حقتعالى از نو آفرید، نفوس مقدسه مطهره بود، پس آنها را بیگانگى خود گویا فرموده، بعد از آن آفرید سائر خلایق را.

اعتقاد ما آن است که نفوس براى بقاء خلق شده‏اند نه براى فانى شدن از جهت فرموده جناب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم که: خلق نشده‏اید شما براى فنا بلکه خلق شده‏اید براى دوام و غیر از آن نیست که برده میشوید از خانه بخانه دیگر، و آنکه نفوس انسانیه در روى زمین غریبند و در بدنها بزندانند.

و عقیده ما این است که چون نفوس جدا از بدنها شوند باقى هستند بعضى در نعمت و بعضى در عذاب تا وقتى که حقتعالى بقدرت کامله بازآورد آنها را ببدنها.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 51

و حضرت عیسى علیه السّلام بحواریین فرمود که حق را بشما میگویم بدرستى که بالا نمیرود بآسمان مگر همانچه از آن فرود آمده «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 52

و حقتعالى در قرآن فرموده که: اگر خواسته بودیم هر آینه بالا برده بودیم بلعم باعورا را بسبب آیات کتاب‏هاى آسمانى یا اسم اعظم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 53

ربانى که میخواند؛ لکن او راغب بدنیا شد و تبعیّت هواى نفس نمود «1» پس هر نفسى از آن نفوس که بملکوت سموات بالا برده نشود میماند بکار فرو رفتن در هاویه و این بسبب آن است که بهشت درجها است و آتش درکها است.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 54

و حق تعالى فرمود که: بالا میرود ملائکه و روح بسوى خداوند «1» و فرموده: بدرستى که پرهیزکاران در باغها و نهرهایند در نشیمنگاه درست (خوب خ ل) نزد پادشاهى بااقتدار «2» و فرمود: گمان مکن زنهار که آنان که کشته در راه خدا گشته‏اند مردگانند بلکه زندگانند نزد پروردگارشان روزى داده میشوند «3»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 55

و فرموده که: مگوئید در باره کسانى که کشته در راه خدا میشوند که آنها مردگانند «1» و جناب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند که: ارواح گروههاى فراهم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 56

آمده‏اند؛ پس هر کدام از آنها که شناسا بیکدیگر شدند الفت با هم گرفتند و آنان که ناشناس یک دیگر شدند مختلف گردیدند.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 57

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بدرستى که حقتعالى برادرى قرار داده میان ارواح در عالم اظله پیش از آنکه خلق کند بدنها را بدو هزار سال؛ پس اگر بر پا شود قائم ما اهل بیت هر آینه میراث خواهد داد آن برادرى را که اخوت قرار داده حق تعالى میانشان در عالم اظله و میراث نخواهد

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 58

داد برادر ولادتى را. و فرمود: بتحقیق که ارواح ملاقات مینمایند در هواء و شناسائى بهم میدهند و پرسش احوال از هم میکنند و چون آید روحى از زمین ارواح گویند بحال خودش گذارید که از هول عظیمى روى آورده (جسته خ ل) بعد از آن میپرسندش فلان چه شد و فلان چه شد؟ و هر چه گوید در دنیا مانده امید دارند که آن کس بایشان ملحق شود و هر چه گوید مرد ارواح گویند بگو دال افتاد بگو دال افتاد.

و حقتعالى فرمود: هر کس وارد شود بر او غضب من پس بتحقیق که بهلاکت افتاده «1» و فرموده: اما کسى که سبک است ترازوهاى اعمالش، پس مادر مهربانش گودال هاویه است و چه دانستى که چیست هاویه؟ آتشى است گداخته شده «2»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 59

و مثل دنیا و صاحب دنیا مثل دریا و ناخدا و کشتى است و لقمان حکیم به پسر خود فرمود: اى فرزند من بدرستى که دنیا دریائى است عمیق و بتحقیق که هلاک شده‏اند در آن عالمى فراوان پس تو کشتى خود را در آن ایمان بخداوند قرار ده و توشه خود را در آن تقواى خدا نما و بادبان آن کشتى را در این دریا توکل بر خداوند کن، پس اگر نجات یافتى برحمت خدا بوده و اگر هلاک شدى بگناهان خودت هلاک‏شده‏اى نه از جانب خدا.

و سخت‏ترین ساعتهاى آدمیزاد سه ساعتست روزى که متولد شده و روزى که میمیرد و روزى که زنده برانگیخته میگردد، و بتحقیق که حقتعالى سلام داده بر یحیى علیه السّلام در این ساعتها.

و فرمود: سلام بر یحیى روزى که زاده شد و روزى که بمیرد و روزى که زنده مبعوث شود.

و عیسى علیه السّلام سلام داده بر خودش فرموده: سلام بر من روزى که زادم و روزى که بمیرم و روزى که زنده برآورده شوم.

و اعتقاد ما در ذات روح آن است که از جنس بدن نیست و خلقتى دیگر است جهت آنکه خداوند فرموده: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ و اعتقاد ما در باره انبیا و رسل و ائمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین آن است که در ایشان پنج روح است، روح قدس یعنى روح عصمت و روح ایمان و روح قوت و روح شهوت و روح مدرج یعنى روح حرکت. و در مؤمنان چهار روح است روح ایمان و روح قوّت و روح شهوت و روح مدرج.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 60

و اما اینکه حقتعالى در قرآن فرمود که: میپرسند تو را یا محمّد (ص) از روح، بگو روح از امر خدا است؛ مراد از این روح خلقتى است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل علیهما السّلام که با رسول خدا و ائمه هدى است صلى اللَّه علیهم و او از ملکوت است.

و در این باب کتابى تصنیف مینمایم که در آن شرح معانى این مجملات دهم ان شاء اللَّه تعالى و اللَّه اعلم.

باب (شانزدهم) اعتقاد در موت‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید که:

خدمت جناب امیر علیه السّلام عرض شد که صفت مرگ را براى ما بیان فرمائید، آن جناب فرمودند با خبرى را برخوردید؛ مرگ یکى‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 61

از سه امر است که بر شخص وارد مى‏شود، یا بشارت است بعیش ابدى یا بشارت است بعذاب ابدى یا ترسانیدن و هول دادن و امر مشتبهیت که نمیداند از کدام فرقه است. اما دوست ما که مطیع فرمان ما است پس آن است که بشارت عیش ابد یافته و اما دشمن ما که مخالف امر

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 62

ما است پس آن است که بشارت عذاب ابد شنیده. و اما مشتبه الامرى که نمیداند حالش چیست آن مؤمنست که ستم و اسراف بر خود نموده نمیداند کارش بکجا میرسد و خبر مبهم ترسناک واردش مى‏شود و باز حقتعالى او را هرگز که مساوى دشمنان ما نمیکند و لیکن بیرونش مى‏آورد از آتش به شفاعت ما، پس بدانید و فرمان ببرید و اعتماد مکنید و عقوبت الهى را کوچک مدانید که بعضى از اسراف‏کارانند که شفاعت ما بایشان نمیرسد؛ مگر بعد از عذاب الهى در سیصد هزار سال. و از حضرت امام حسن علیه السّلام سؤال شد که: چیست این مرگ‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 63

که مردم ندانسته‏اندش؟! فرمود: بزرگتر شادیست که بر مؤمنان وارد مى‏شود وقتى که حرکت داده میشوند از دار تعب بعیش ابد، و عظیمتر مهلکه‏اى که وارد مى‏شود بر کافران چون برده میشوند از بهشتشان که دنیا است بسوى آتشى که تمام و فانى نمیگردد.

و در آن وقت که شدت نمود کار بر امام حسن علیه السّلام اصحاب نظر بجانب آن جناب نمودند و حال آن امام همام را بخلاف احوال خود مشاهده کردند، زیرا که چون امر بر آنها سخت میشد رنگهاشان متغیر میگردید و پشتهاشان میدرفشید و دلهاشان هراسان میگردید و از پا مى‏افتادند و آن امام علیه السّلام با بعضى از خواص که در خدمت با سعادتش میبودند رنگهاشان میدرخشید و اعضائشان سبک و چابک میشد و دلهاشان آرام میگرفت، پس اصحاب بیکدیگر میگفتند به‏بینیدش که از مرگ باک ندارد آن جناب بایشان فرمود: صبرى اى بزرگزادگان که نیست مرگ جز پلى که میگذراند شما را از پریشانى و بدحالى بجنان وسیع و عیش جاوید پس کدام یک دلگرانید از اینکه انتقال یابید از زندان بقصر و ایوان؟

و این قوم که دشمنان شمایند مانند کسى هستند که از ایوان بزندان و و عذاب روند، بدرستى که پدرم خبر داد مرا باین حکایت از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر و مرگ جسر مؤمنان است ببهشتهاشان و جسر کافران است به جهنمشان نه دروغ گفته‏ام و نه دروغ شنیده‏ام از آن جناب. و از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام سؤال شد که مرگ چیست؟

فرمود براى مؤمن چون کندن جامه چرکین شپشین و غلهاى سنگین و بعوض آن پوشیدن فاخرترین لباسها و خوشبوترین جامها و سوارى‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 64

رهوارترین مرکبها و سکناى دلنشین‏ترین منزلها و براى کافر چون افکندن جامه‏هاى فاخر و انتقال از منزلهاى دلنشین و بدل گرفتن چرکین‏ترین جامها و درشت‏ترین لباسها و موحشترین منزلها و عظیمترین عذابها. و از حضرت باقر علیه السّلام سؤال شد که مرگ چیست؟ فرمود که همان خوابیست که شما را هر شب مى‏آید مگر آنکه مدّتش طولانى است بیدار نمیشوید از آن خواب تا روز قیامت پس هر که در خواب دیده از انواع فرح و شادى چندان که اندازه نداشته باشد و از انواع هولها آنچه در حساب نگنجد، ملاحظه نمائید که چگونه است حال کسى که شادمان گردیده در خواب یا هراسان، این است مرگ پس مستعد باشید برایش. و از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد که صفت مرگ را براى ما بفرمائید، فرمود مرگ براى مؤمن مثل خوشتر بوئیست که ببوید و از عطرش بوجد آید و بالمره تعب و الم از او منقطع گردد، و براى کافر مثل گزیدن افعیها و عقربها و سخت‏تر از اینها است.

یکى عرض نمود که قومى میگویند مرگ سخت‏تر است از بریدن بارّه‏ها و چیدن بمقراضها و سر کوفتن بسنگ‏ها و گردانیدن میل آسیا در دیده‏ها، آن حضرت فرمود: چنین میباشد بر بعضى از کافران و فاجران آیا نمیبینید که بعضى از آنها معاینه میبینند این شدتها را در دم نزع و آن است که سخت‏تر است از این و از تمام عذابها دنیا.

عرض نمودند پس چیست که ملاحظه مینمائیم کافرى را که نزع بر او آسان مى‏شود پس خاموش میگردد در حالى که صحبت میدارد (و دل برده مى‏شود خ ل) و میخندد و تکلم مینماید، و در میان مؤمنان‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 65

و کافران بعضى نزد سکرات موت این سختى‏ها را میکشند؟ فرمود هر گونه راحتى که مؤمن را در آن حال باشد ثواب عاجل او است، و هر شدتى که باشد جهت خالص ساختن او است از گناهان تا وارد آخرت شود در حالى که پاک و پاکیزه باشد و مستحق ثواب الهى فارغ از هر مانعى الا همان که گذشته، و هر آسانى که بر کافر در آن دم باشد براى آنست که مزد هر عمل نیکى که در دنیا کرده باز یافت نماید، تا وارد آخرت شود در حالى که هیچ نداشته باشد الا آنکه موجب عذاب باشد بر او و هر سختى که بر کافر است در آن وقت اول عقوبت او است نزد آخر شدن اعمال نیک او، و این بجهت آنست که حقتعالى عادلیست که جور نمینماید. و حضرت امام موسى بن جعفر علیه السّلام وارد شد بر بالین مردى که در سکرات غرق بود و جواب نمیداد کسیرا که آوازش مینمود، پس حاضرین عرض نمودند که کاش حال رفیق خود را میدانستیم و کیفیت مردن را، فرمود: مرگ آلت صاف نمودن است خالص میکند مؤمنان را از گناهان، و آخر المى میباشد که میرسد بایشان و کفاره آخرین وبالیست که میبوده بر ایشان و خالص مینماید کافران را از حسنات آنها و میباشد آخر لذتى یا نعمتى یا رحمتى یا راحتى که میرسد بآنها و آن آخر ثواب حسنه‏ایست که میباشد براى آنها.

و اما این رفیق شما پس بتحقیق که خالى شد از گناهان خالى‏شدنى و صاف شد از معاصى صاف‏شدنى و خالص گردید تا پاک شد چنان که پاک مى‏شود جامه از چرک و قابل معاشرت گردید با ما اهل بیت و در خانه ما خانه ابدى. و مردى از اصحاب امام رضا علیه السّلام بیمار شد، آن حضرت‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 66

عیادتش فرمود و باو فرمود: حال خود را چگونه مییابى؟ عرض نمود مرگ را دیدم بعد از آنکه از خدمت شما مرخص گردیدم، فرمود: چطورش دیدى؟ عرض نمود عجب دردناک و شدید، فرمود مرگ را ندیده‏اى و لیکن حالتى را دیده‏اى که بدان با خبرت میکند و بعضى از حالات آن را بتو میشناساند، این است و غیر از این نیست که مردم دو قسمند یکى راحت یافته بمرگ و دیگرى مرگش سبب راحت خلق گردیده پس تازه کن ایمان را بخدا و بنبوت و بولایت ائمه هدى که باستراحت باشى، آن مرد بفرموده حضرت عمل کرد، و این حدیث طولانى است و ما موضع احتیاج را از آن گرفتیم. و از حضرت امام محمّد تقى علیه السّلام سؤال شد که این مسلمانان را چه حال است که از مرگ کراهت دارند؟! فرمود از جهت آنکه نشناختندش از آن جهت مکروهش داشتند و اگر شناخته بودندش و بحقیقت از دوستان خدا بودند هر آینه دوستش میداشتند و هر آینه میدانستند که آخرت براى ایشان به از دنیاست. باز فرمود: اى بنده خدا چه حال است طفل و دیوانه را که سرباز میزنند از دوائى که تنقیه بدن انسان مینماید و درد را از ایشان رفع میکند؟

فرمود این بجهت نادانى آنها است بمنفعت دوا. و فرمود: قسم بآن خدائى که مبعوث فرمود محمّد صلى اللَّه علیه و آله را بحق به پیغمبرى که هر کس مستعد مرگ شود چنانچه باید، خواهد دانست که مرگ نافعتر بوده براى او از دواء براى آن محتاج علاج، بدرستى که اگر دانند که مرگ بچه نعمتها منجر مى‏شود، هر آینه میطلبندش اشد از آنکه عاقل عاقبت اندیش دوا را طالب است جهت دفع آفتها و تحصیل انواع سلامت.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 67

و حضرت امام على النقى علیه السّلام بر بالین مریضى از اصحاب خود وارد شدند در وقتى که میگریست و جزع از مرگ مینموده، پس آن حضرت فرمود: اى بنده خدا از مرگ میترسى بعلت اینکه آن را نمیشناسى آیا خود را چنان میبینى که چون چرکین شود جامه تو و کثیف گردد و متاذى شود از شدت کثافت و چرک و بدنت جراحت و جرب شود و بدانى که شستشوى حمام همه اینها را زائل مینماید، آیا در این صورت نمیخواهى بحمام روى و اینها را از خود بشوئى. آیا بر تو شاق نیست که بحمام نروى و اینها بر تو بجا بماند؟ عرض نمود بلى یا بن رسول اللَّه (ص) فرمود پس آن مرگ همان است و آن آخر فقره‏ایست که باقى بوده بر تو از صاف نمودن گناهان تو و پاکیزه ساختن تو از بدیهاى تو، پس چون تو وارد شدى بر مرگ و از آن گذشتى نجات یافتى از هر غمى و همى اذیتى و رسیدى بهر شادى و فرحى، در آن حال آن مرد آرام گرفت و نشاط یافت و تن در داد و چشم خود را برحم نهاد و روانه راه آخرت گردید. و از حضرت امام حسن عسکرى علیه السّلام سؤال شد که مرگ چیست؟ فرمود: تصدیق بامرى که نمیباشد.

مترجم گوید: یعنى ظاهرا یا باعتقاد ظاهر بنیان یا الحال. مصنّف گوید: آن حضرت فرمود: خبر داد مرا باین پدرم از پدرش از جدش از صادق علیه السّلام پس فرمود: بدرستى که مؤمن چون بمیرد مرده نیست، و کافر است که مرده واقعیست، حقتعالى میفرماید که: بیرون مى‏آورد خداوند زنده را از مرده و بیرون مى‏آورد مرده را از زنده، یعنى مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن «1» و مردى شرفیاب حضور جناب رسالت‏مآب گردیده عرض نمود یا

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 68

رسول اللَّه مرا چه حالت است که مرگ را دوست نمیدارم؟ فرمودند مالى دارى؟ عرض کرد آرى فرمودند: پیش فرستاده؟ عرض نمود نه، فرمودند از آنجاست که مرگ را دوست نمیدارى. و مردى از ابو ذر رضى اللَّه عنه پرسید که: ما را چه حالتست که مرگ را ناخوش میداریم؟ گفت بسبب آنکه شما دنیا را آباد کرده‏اید و آخرت را خراب، پس مکروه میدارید که از آبادى بویرانى منتقل شوید.

و از او سؤال شد که چگونه میبینى ورود ما را بر خداوند؟ گفت اما نیکوکار چون غائبیست که وارد اهل خود شود و اما بد عمل چون بنده گریخته که بحضور آقایش رسد، پرسید پس در نزد خدا احوال ما چگونه میباشد؟ گفت عملهاى خود را بر کتاب الهى عرضه دهید بدرستى که حقتعالى میفرماید: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ «1» بتحقیق که نیکان در مقام تنعمند وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ «2» و بدرستى که نابکاران در جهنمند. آن مرد گفت پس رحمت خدا کجا است؟ ابو ذر گفت: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ «3» رحمت الهى نزدیک نیکوکاران است‏

باب (هفدهم) اعتقاد در سؤال قبرها

سؤال قبر حق است و چاره از آن نیست هر که درست جواب گفت فائز شد براحت و رحمت و گل و لاله در قبرش، و ببهشت در آخرت، و هر که جواب صواب نداد از براى او است تهیه ضیافتى از آب داغ در

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 69

قبرش و بجهنم افکندن در آخرت و بیشتر عذاب قبر بعلت سخن‏چینى و بدخلقى و بیمبالاتى ببول است.

و نهایت مرتبه عذاب قبر مؤمن مثل اختلاج چشم است یا مثل تأثیر تیغ حجامت و این کفاره تتمه گناهان او است که کفاره آنها گردیده همها و غمها و مرضها و سختى جان کندن. بدرستى که جناب رسول صلى اللَّه علیه و آله فاطمه بنت اسد را در پیراهن مبارک خود کفن نمودند بعد از آنکه زنها از غسلش فارغ گردیدند و آن جناب جنازه‏اش را بر گردن مبارک بار نمودند و متصل در زیر جنازه‏اش میبودند تا وارد قبرش فرمودند، آنگاه بر زمینش گذارده خود داخل قبر شدند و در آن بپهلو خوابیدند، پس برخاستند و فاطمه را بر دست گرفته در قبرش گذاردند، بعد از آن سر مبارک را پیش برده رازى دراز با او گفتند و باو میفرمودند: پسرت آنگاه بیرون آمدند و خاک بر قبر او هموار فرمودند، بعد از آن سر مبارک نزدیک قبرش بردند و مردم شنیدند که میگفت. خداوندا بتو سپردمش، پس مراجعت فرمود، اصحاب عرض نمودند یا رسول اللَّه امروز شما را دیدیم که وضعى فرمودید که پیش از این روز نکرده بودید فرمودند امروز نیکى ابو طالب را گم کرده‏ام فاطمه چنان بود که چون نزد او چیزى میبود مرا بر خود و اولاد خود ترجیح میداد و من وقتى ذکر قیامت مینمودم و میگفتم مردى برهنه محشور مى‏شود فاطمه گفت وافضیحتاه من ضامن براى او شدم که خدا او را در لباس بر انگیزاند و ذکر نمودم فشار قبر را فاطمه گفت: واضعفاه من برایش ضامن گردیدم که خدا او را کفایت از آن نماید پس در پیراهن خودم کفنش نمودم و در قبرش بپهلو خوابیدم بسبب این و سرنگون بر او شدم و بزبانش دادم جواب سؤالى را که از او مى‏شد و بدرستى که او سؤال شد از

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 72

پروردگارش پس گفت اللَّه ربى و سؤال شد از پیغمبرش پس جواب داد محمد و سؤال شد از ولى و امامش. پس جواب بر او در بسته گردید من گفتمش پسرت پسرت و اللَّه اعلم «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 73

باب (هیجدهم) اعتقاد در رجعت‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب رجعت اینست که برگشتن بدنیا حق است که حق تعالى در قرآن فرموده: آیا ندیده‏اى بسوى آن قوم که بیرون رفتند از دیارشان و آنها چندین هزار میبودند از ترس مرگ پس فرمود بآنها خداوند که بمیرید، باز زنده‏اشان نمود «1» آن قوم هفتاد هزار خانوار بودند و هر ساله طاعون در آنها مى‏افتاد و اغنیا چون میتوانستند بیرون میرفتند، و فقرا بعلت ضعفشان میماندند پس طاعون در آنها که میرفتند اندکى میشد و در بازماندگان بسیار و بازماندگان میگفتند اگر بیرون رفته بودیم طاعون بما نمیخورد و بیرونیان میگفتند اگر مانده بودیم ما را طاعون زده بود چنانچه آنها را زد. پس اتفاق نمودند بر آنکه کلا از دیار خود بیرون روند چون موسم طاعون شود پس بالتمام بیرون رفتند و بر کنار دریا منزل کردند و چون وارد بنه‏هاى خود شدند حقتعالى آنها را ندا فرمود که بمیرید آنگاه مجموعشان مردند و گذرندگان راه را پاک از آنها نمودند و بدین حال باقى ماندند چندان که خدا خواست، بعد از آن یکى از پیغمبران بر آن مردگان گذشت که او را ارمیا میگفتند ارمیا علیه السّلام عرض نمود پروردگارا اگر خواهى هر آینه زنده‏اشان میفرمائى و از این پس بلاد تو را آباد مینمایند و بنده‏هاى تو را میزایند و تو را بندگى میکنند با سائر هر که بندگى تو مینماید در آن حال حقتعالى باو وحى فرمود: میخواهى آنها را براى‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 74

تو زنده کنم؟ عرض نمود: بلى، حقتعالى آنها را براى او زنده نمود و برانگیزانید با او و این قوم مردند و بدنیا برگشتند و باز باجلهاى خود مردند و ایضا در قرآن فرموده: یا مانند آن شخصى که گذر نمود بر قریه اى وقتى که دیوارهاى آن قریه بر روى سقفهایش افتاده بود، آن شخص گفت کى زنده میسازد خدا یا اهل این قریه را بعد از مرگشان؟ پس حقتعالى میرانید آن شخص را صد سال بعد از آن زنده‏اش نمود فرمود چقدر وقت توقف نمودى؟ (یعنى در حالت مرگ) عرض نمود: یک روز یا پاره از روز، فرمود بلکه صد سال توقف کردى پس ملاحظه نما طعام و شرابت را متغیر نشده و نگاه بالاغت کن و باید که تو را نشانى قرار دهیم براى اعتقاد مردم و نظر کن باستخوانها که چگونه بالاى هم ترکیب مینمائیم پس گوشت بر آنها میپوشانیم، چون آن شخص را حال معلوم شد گفت: دانستم که خدا قادر بر کل اشیاء است «1».

مصنف گوید: پس این شخص مرد صد سال و باز بدنیا آمد و بعد باجل خود مرد و نام او عزیز است: و حقتعالى در قصه اشخاص از قول موسى علیه السّلام که براى وعده‏گاه پروردگار انتخاب شده بودند فرموده که: باز زنده کردیمتان بعد از مردنتان که شاید شکر نمائید «2» و بیان این معنى آن است که چون بنى اسرائیل سخن خداوند را استماع نمودند، گفتند که اعتقاد نمیکنم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 75

تا خدا را عیان ببینم و لهذا آنها را صاعقه گرفت بسبب ظلمشان و مردند موسى علیه السلام عرض نمود:

پروردگارا چه جواب بنى اسرائیل بگویم وقتى که بنزد ایشان برمیگردم؟! پس حقتعالى آنها را زنده نمود و بدنیا برگشتند و خوردند و آشامیدند و زن گرفتند و اولاد براى ایشان بوجود آمد و باقى ماندند در دنیا و بعد باجلهاى خود مردند. و ایضا در قرآن خطاب بعیسى علیه السّلام فرموده: وقتى که بیرون مى‏آورى مردگان را باذن من «1» پس همه امواتى که حضرت عیسى علیه السّلام زنده نمودشان باذن خداوند بدنیا برگشتند و در آن باقى ماندند و بعد از آن باجلهاى خود مردند.

و اصحاب کهف در غار کوه سیصد سال بخواب مرگ ماندند بنه سال زیاده، باز حقتعالى آنها را زنده نمود و بدنیا برگشتند که از هم احوال بپرسند و قصه ایشان معروف است «2» و اگر کسى گوید که: حقتعالى فرمود: وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ «3» یعنى خیال میکنى که اصحاب کهف بیدارانند و حال آنکه بخواب رفتگانند جوابش گفته مى‏شود که آنها مردگان بودند و بتحقیق که حق تعالى از زبان آنها فرموده:

یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ «4» یعنى اصحاب کهف گفتند: اى واى بر ما، کى برخیزانید ما را از خوابگاه ما؟ اینست آنچه وعده داده خداوند رحمان.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 76

و در صورتى که چنین گفتند معلوم است که مردگان بوده‏اند. و نظیر این فقرات بسیار است، پس بصحت پیوست که رجعت در امتهاى گذشته میبوده، و جناب نبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند که وقوع مییابد در این امت مثل آنچه در امم سالفه میبوده، (حذو) نعل بالنعل و قذة بالقذة.

مترجم گوید: لفظ قذة بمعنى پرتیر است و پرهائى که بتیر مى چسبانند بیک اندازه است.

مصنف گوید: پس بنا بر این قاعده لازم آمد که در این امت هم رجعتى باشد.

و مخالفان ما نقل نموده‏اند که چون مهدى خروج نماید عیسى بن مریم فرود آید و در عقب او نماز گذارد.

و معلوم است که نزول عیسى بزمین بمعنى عود او است بدنیا بعد از مردنش، زیرا که حقتعالى میفرماید: إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ «1» یعنى اى عیسى بدرستى که من قابض توام و بلند گرداننده توأم بسوى خود.

و ایضا در قرآن فرموده که: حشر نمودیم خلایق را پس احدى از ایشان فرو نگذاردیم «2».

و دو جاى دیگر از قرآن فرموده: روزى که حشر مینمائیم از هر امتى فوجى از آن کسانى را که تکذیب بعلامتهاى ما مینمودند «3» و معلوم است که آن روزى که همه خلایق محشور میشوند، غیر آن روزى است که فوجى محشور میگردند.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 77

و ایضا فرموده که کافران قسم یاد نمودند که زنده نمیکند خداوند کسیرا که میمیرد، بلى وعده‏اى است بر او لازم که زنده کند و لیکن بیشتر مردم نمیدانند «1» یعنى در رجعت بدنیا بدلیل آنکه فرموده: براى آنکه بیان کند خداوند آن امرى را که اختلاف در آن مینمایند: و بیان کردن در دنیا میشاید نه در آخرت و عنقریب کتابى مختص به رجعت خواهم نوشت که مشتمل بر بیان کیفیت و ادله صحت آن باشد ان شاء اللَّه تعالى.

و اعتقاد تناسخ باطل است و هر که بر دین تناسخ باشد کافر است زیرا که متضمن ابطال جنت و نار است:

باب (نوزدهم) اعتقاد در بعث بعد از موت‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باب بعث از موت اینست که آن حق است و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: اى پسران عبد المطلب بدرستى که پیش رو جماعت براى تعیین منزل مناسب دروغ بکسان خود نمیگوید، بآن خدائى که مرا مبعوث نموده بحق بپیغمبرى که هر آینه خواهید مرد چنانچه بخواب میروید و هر آینه زنده خواهید شد چنانچه بیدار میشوید و نیست بعد مردن خانه‏اى بجز بهشت یا آتش و آفریدن همه خلایق دوباره زنده کردن ایشان نزد قدرت خداوند مثل آفریدن و دوباره زنده نمودن یک نفس است حقتعالى فرموده: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ «2»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 78

باب (بیستم) اعتقاد در حوض کوثر

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باب حوض (کوثر) اینست که آن حق است و آنکه پهناى آن ما بین ایله و صنعاء است «1» و آن حوض پیغمبر است صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و در آن است از ابریقها و کوزها بعدد ستارگان آسمان و آنکه صاحب اختیار آب آن در روز قیامت پادشاه مؤمنان على بن ابى طالب علیه السّلام است از آن دوستانش را آب مى‏دهد و دشمنانش را جواب و هر که از آن شربتى بنوشد دیگر هرگز تشنه نمى‏شود و هر آینه طپش خواهند از روى میل و رغبت قوى از اصحاب من در حضور من «2» در حالى که من بر سر آن حوضم پس گرفته میشوند رو بسمت چپ من فریاد میزنم که پروردگارا اصحابم اصحابم، خطاب میرسد که نمیدانى بعد از تو چه کردند!!

باب (بیست و یکم) اعتقاد در شفاعة

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باب شفاعت اینست که آن حق است و شفاعت براى کسى است که خدا دینش را پسندیده باشد از صاحبان گناهان کبیره و

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 79

صغیره، و اما توبه‏داران از گناهان محتاج بشفاعت نیستند. و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر که ایمان نیاورد بشفاعت من خدا شفاعت مرا نصیبش ننماید، و فرمودند: هیچ شفاعت‏کننده‏اى مقبول‏تر از توبه نیست:

و رتبه شفاعت براى انبیا است و اولیاء و اوصیاء و مؤمنین و ملائکه و بعضى از مؤمنین شفاعت مینماید براى مثل ربیعه و مضر که دو قبیله عظیمه‏اند از عرب و آن مؤمنى که کمتر شفاعت میکند سى نفر را شفاعت مینماید، و شفاعتى نمیباشد براى اهل شک و شرک و نه براى اهل کفر و انکار، بلکه خاص گناهکاران اهل توحید است.

باب (بیست و دوم) اعتقاد در وعده و وعید الهى‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باب وعده وعید الهى اینست که هر کس خدا او را وعده ثوابى داده آن ثواب حاصل مى‏شود براى آن کس، و هر که را وعید عقابى بر عملى فرموده مختار است اگر عذابش کند بعدل او است و اگر عفوش نماید بفضل او است و خداوند ستمکاره نیست براى بندگان.

و حقتعالى فرموده: بدرستى که خدا نمى‏آمرزد این را که شرک باو آورده شود و مى‏آمرزد مادون شرک را براى هر که میخواهد «1» و اللَّه اعلم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 80

باب (بیست و سوم) اعتقاد در آنچه بر بنده نوشته مى‏شود

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در باب نوشتن اعمال آن است که هیچ بنده نیست مگر آنکه دو ملک موکلند که بر او مینویسد کل اعمالش را! پس هر کس قصد عمل خیرى کند یک حسنه برایش نوشته مى‏شود و اگر بفعل آورد ده حسنه مکتوب گردد. و اگر قصد بدى نماید نوشته بر او نمیشود تا از او آن عمل سرزند، و چون مرتکب شود همان یکى بر او نوشته گردد، لکن از وقتى که مرتکب آن شده تا هفت ساعت مهلت داده مى‏شود، اگر در این طرف مدت توبه نماید نوشته نمیشود، و الا نوشته مى‏شود.

و آن دو ملک بر بنده مینویسد هر چیزى راحتى دمیدن در خاکستر را، حقتعالى در قرآن فرموده: بدرستى که گماشته بر شمایند هر آینه حافظان اعمال، نویسندگان گرام، میدانند هر چه شما میکنید: «1» و جناب امیر علیه السّلام بر مردى گذشتند که بمصرف حرف میزد باو فرمودند: یا هذا بدرستى که تو بقلم ملائکه خود میدهى مکتوبى را بسوى پروردگارت، بس بگو چیزى را که بکار تو مى‏آید و واگذار امرى را که بکارت نمیآید. و ایضا فرموده: مرد مسلمان دائما نیکوکار نوشته مى‏شود و چون سخن گوید یا نیکوکار نوشته مى‏شود یابد کار و موضع قرار آن دو ملک‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 81

دو ترقوه آدمیزاد است، ملک جانب راست حسنات را مینویسد و ملک جانب چپ سیئات را و دو ملک روز عمل روز بنده را مینویسد و دو ملک شب عمل شب او را و اللَّه اعلم.

باب (بیست و چهارم) اعتقاد در عدل الهى‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 82

اعتقاد ما در باب عدل آن است که حقتعالى ما را بعدل مأمور فرموده و خود معامله با ما بما فوق عدل یعنى تفضل نموده، دلیل آن قول الهى است در قرآن که:

هر که نیکى آورده ده برابرش براى او است و هر که بدى آورد جزا داده نمیشود مگر مثل همان «1» و عدل آن است که ثواب عمل نیک را نیک دهند بهمان قدر و جزاى بد را بد بهمان قدر و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله فرمودند که: احدى داخل بهشت نمیشود بعمل خود مگر برحمت حق عز و جل.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 84

باب (بیست و پنجم) اعتقاد در اعراف‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب اعراف آن است که اعراف سورى است یعنى مکان مرتفعى است یا حجابى است میان بهشت و جهنم، بر آنجا مردانى هستند که هر کس را بسیما میشناسند و آن مردان پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء آن جنابند داخل بهشت نمیشوند مگر آنکه شناساى ایشان بوده و ایشان شناساى او بوده‏اند، و داخل آتش نمیگردد الا کسى که ناشناس ایشان بوده و ایشان ناشناس او بوده‏اند.

و نزد اعراف حاضرند آن کسانى که کارشان معوق مانده تا امر خدا در باره آنها صادر شود یا اینکه عذابشان کند یا اینکه بازگشت بر ایشان بعفو و رحمت فرماید «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 86

باب (بیست و ششم) اعتقاد در صراط

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باره صراط اینست که آن حق است و آنکه آن راه و جسر جهنم است و گذار کل خلق بر آن است حقتعالى فرمود، احدى از شما نیست مگر آنکه البته واردشونده جهنم است و این بر پروردگار تو یا محمّد حتم و لازم است «1» و صراط بوجه دیگر اسم معصومین علیه السّلام است پس هر کس ایشان را در دنیا شناخت و اطاعتشان نمود حقتعالى او را گذار از آن صراطى میدهد که جسر جهنم است در روز قیامت. و جناب نبوى بجناب امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: یا على چون روز قیامت شود من و تو و جبرئیل مینشینیم بر صراط و نمیگذرد بر صراط مگر کسى که براتى داشته باشد بولایت و محبت تو «2»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 87

باب (بیست هفتم) اعتقاد در عقبات‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در این باب آن است که اسم هر عقبه‏اى از عقبات صراط اسم فرضى است یا امرى یا نهیى، و چون آدمى بعقبه‏اى رسد که اسم یک فرضى از واجبات تکلیفى دارد و این شخص تقصیر در آن واجب نموده باشد در آن عقبه محبوس میگردد و مطالبه حق خداوند از او مى‏شود «1» اگر از عهده بر آمد بواسطه عمل صالحى که پیش انداخته یا بوسیله رحمتى که او را دریافته، نجات مییابد از آن عقبه تا عقبه دیگر و پیوسته دفع مى‏شود از عقبه بعقبه و محبوس میگردد نزد هر عقبه و پرسیده مى‏شود از تقصیرى که واجبى نموده که هم نام آن عقبه است پس اگر از همه عقبات بسلامت گذشت میرسد بخانه بقاء و زنده مى‏شود بآن حیاتى که مردن در آن هرگز نیست و خوشوقت میگردد بسعادتى که‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 88

سختى بعد از آن هرگز نیست و ساکن مى‏شود در جوار خداوند با پیغمبران و امامان و صدیقان و شهیدان و صالحان از بندگان خدا.

و اگر نزد عقبه‏اى محبوس گردید و مطالبه شد بدان حقى که تقصیر در آن نموده و نجاتش نداد عمل صالحیکه پیش انداخته باشد و نه رحمتى از جانب اللَّه او را دریافت دو پاى او از آن عقبه‏اش او را میلغزانند، آنگاه او در آتش جهنم است نعوذ باللَّه. و مجموع این عقبات بر صراط است، اسم یک عقبه از آنها ولایت است بازداشته میشوند تمام خلایق نزد آن عقبه و سؤال میشوند از ولایت امیر المؤمنین على بن ابى طالب و امامان بعد از او علیهم السّلام پس هر که بجا آورد از صراط گذشت و نجات یافت و هر که بجا نیاورد ماند و به جهنم در افتاد و اینست که حقتعالى فرموده.

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (سوره صافات آیه 24) نگاهشان دارید که از اینها سؤال باید بشود، و اسم یک عقبه مرصاد است بمعنى کمینگاه‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 89

اینست معنى قول الهى. إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (سوره فجر آیه 13) بدرستى که پروردگار تو هر آینه در کمینگاه است.

و حق تعالى میفرماید: بعزت و جلالم قسم که از من تجاوز نمینماید ظلم هیچ ظالمى و اسم عقبه‏اى از آنها رحم است و نام عقبه‏اى امانت است و اسم عقبه‏اى نماز و باسم هر فریضه و امرى و نهیى عقبه‏ایست که بنده نزد آن محبوس مى‏شود و اللَّه اعلم.

باب (بیست و هشتم) اعتقاد در حساب و میزان‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: «1» اعتقاد ما در باب حساب اینست که آن حقست، بعضى حسابها را حقتعالى خود میرسد، و بعضى را حجتهاى خدا صلوات اللَّه علیهم میرسند، حساب انبیاء و رسل و ائمه را حقتعالى خود

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 90

میرسد و هر پیغمبرى حساب اوصیائش را میرسد و اوصیاء حساب امتان را میرسند و حقتعالى شاهد است بر پیغمبران و رسولان و ایشان شاهدند بر ائمه و ائمه شاهدند بر مردم و اینست فرموده حقتعالى در قرآن که: تا پیغمبر بر شما گواه باشد و شما گواه بر مردم باشید.

و ایضا فرموده چگونه است در وقتى که از هر گروهى گواهى بیاوریم و تو را بر اینها گواه بیاوریم «1» و ایضا فرموده: آیا پس کسى که باشد بر امر روشنى از پروردگارش و در پهلوى او باشد گواهى از او «2» و مراد از این گواه امیر المؤمنین است.

و ایضا فرموده: بدرستى که بسوى ما است رجوع ایشان و بر ما است حساب ایشان «3»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 91

و حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد از معنى اینکه حقتعالى در قرآن فرموده که: مینهیم ترازوهاى عدل را براى روز قیامت پس کسر داده نمیشود هیچ قدر از حق هیچ نفسى «1» آن حضرت فرمود: ترازوها پیغمبران و اوصیائند و از جمله خلق کسانى هستند که بیحساب داخل بهشت میشوند.

و اما سؤال:

پس از همه خلق سؤال مى‏شود بدلیل قول الهى که در قرآن فرموده:

هر آینه البته سؤال خواهیم نموده کسانى را که پیغامبر بسوى آنها فرستاده شده و هر آینه البته خواهیم سؤال نمود فرستادگان را «2» یعنى از دین و اما گناه پس سؤال نمیشود از آن الا کسى که حسابش مى‏شود.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 92

حقتعالى در قرآن فرموده: در روز جزا هیچ آدمى و پرى سؤال از گناهش نمیشود «1» یعنى از پیروان پیغمبر و ائمه صلى اللَّه علیه و آله و بس نه دیگران چنانچه در تفسیرش وارد شده و هر حساب‏شونده‏اى عذابکار است (یعنى معذب است) اگر همه عذابش همان طول مدت توقف باشد (و لو بطول وقوف) و هیچ کس نجات از آتش نمییابد و داخل بهشت نمیگردد بعمل خود مگر برحمت خداوند.

و حقتعالى به بندگان از اولین و آخرین خطاب میفرماید بجمله عملهاى ایشان بیک سخن گفتن که هر یک داستان خود را میشنوند و غیر از آن داستان را نمیشنوند و هر یک چنان میپندارند که روى سخن خداوند با او است نه با دیگرى و در قدر مدت نیم ساعت از ساعتهاى دنیا حساب اولین و آخرین را مفروغ مینماید و ابراز میدهد بیرون مى‏آورد و آشکار میکند براى هر آدمى نوشته که آن را گشاده مى‏بینند و آن نوشته کل اعمالش را بر او میگوید «2» و فرو گذاشت نمینماید هیچ عمل کوچکى و نه بزرگى را مگر آنکه همه را ضبط نموده.

و حقتعالى بنده را حساب‏کننده خودش قرار میدهد و حکومت نماینده بر خودش باین طریق که باو میفرماید: بخوان نوشته اعمالت را، امروز کافى است نفس تو حساب‏کننده بر تو «3»، و حقتعالى مهر میزند بر دهنهاى قومى و شهادت میطلبند از دستها و پاهاشان و جمیع اعضایشان بر عملى که در دنیا میکرده‏اند «4» و آن قوم بپوست‏هاى بدن خود گویند: چرا شهادت‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 93

بر ما دادید؟ جواب گویند: بزبان در آورد ما را آن قادرى که بزبان آورد هر چیزى را و او آفرید شما را اول بار و بسوى او باز میگردید و شما آن نبودید که به پنهان داشتن نگذارید که شهادت بر شما دهند گوشهاى شما و نه چشمهاى شما و نه پوست‏هاى بدن شما و لیکن پنداشتید که خدا نمیداند بسیارى از آن عملها را که میکنید «1» و جداگانه کیفیت امر حساب را در کتاب حقیقة المعاد بیان خواهیم نمود (ان شاء اللَّه تعالى)

باب (بیست و نهم) اعتقاد در بهشت و دوزخ‏

 «2» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب بهشت آن است که آن دار بقا و خانه سلامت است، نه مرگ در آن است و نه پیرى و نه بیمارى و نه مرض و نه آفت و نه زمین‏گیرى و نه غم و نه هم و نه احتیاج و

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 94

نه فقر و آن خانه توانگرى و خوش‏گذرانى و خانه اقامت و کرامت است و در بهشت نمیرسد باهلش تعبى، و نمیرسد بایشان خستگى و براى ایشان است در آن هر چه دلها بآن رغبت میکند و چشمها را خوش مى‏آید و ایشان در آنجا همیشه باشنده‏اند و بهشت خانه‏ایست که اهلش در جوار خداوندند و احباء او و دوستان او و اهل کرامت اویند، و بهشتیان اقسام دارند مرتبه بمرتبه، بعضى هستند که تمتع آنها بتسبیح و تقدیس و تکبیر حقتعالى است در جمع ملائکه، و بعضى تنعم مینمایند باکل و شرب و میوها و تختها و حور العین و خدمت فرمائى و لدان مخلدین یعنى غلام بچه‏هاى جاودانى و نشستن بر پشتیها و دوشکهاى دلپذیر و پوشیدن لباسهاى سندس و حریر

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 95

و هر یک تنعم مینماید بهر قسمى که راغب میباشند و میخواهند موافق آنچه همتشان بآن تعلق گرفته و باو عطا مى‏شود همان چیزى که عبادت حق تعالى را براى آن چیز کرده. و حضرت صادق علیه السّلام فرموده که: مردم بر سه قسم عبادت خداوند مینمایند صنفى بندگیش میکنند بامید ثوابش و این رسم بندگى مزدوران است (خدمت‏کاران حریص است خ ل) و صنفى از ترس آتش او بندگیش مینماید و این طرز بندگى بنده‏ها است؛ و صنفى بسبب محض دوست داشتن او بندگیش مینمایند و این شیوه بندگى بزرگ‏منشان است‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 96

و ایشانند ایمنان و اینست که حقتعالى میفرماید: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (سوره نمل آیه 91) یعنى و ایشان از فزع و خوف آن روز ایمنند

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 97

دوزخ و اعتقاد ما در باره آتش الهى اینست که آن خانه خوارى و دار انتقام است از اهل کفر و معصیت و در آنجا پیوسته مقیم نمیمانند الا اهل کفر و شرک و اما گناهکاران اهل توحید بیرون مى‏آیند بشفاعتى که آنها را درمى‏یابد و رحمتى که بآنها میرسد و روایت شده که بهیچ کس از اهل توحید الهى از آتش نمیرسد در وقتى که داخل آتش مى‏شوند و همان در وقت بیرون آمدن از آن متألم مى‏شوند و آن المها جزاى آن عملها که مرتکب شده بوده‏اند مى‏باشد، و حق تعالى ستمکاره نیست البته براى بندگان.

و اهل نار حقا که مسکینانند، نه کارشان ساخته و نه حکم بر آنها مى‏شود که بمیرند و نه تخفیف داده مى‏شود بر آنها ذره‏اى از عذابش و بمذاقشان نمیرسد خنکى و نه شربتى مگر آب داغ جهنم و چرک و ریم جهنمیان جزائى موافق عمل و اگر طعام طلب کنند زقوم بآنها میدهند و اگر استغاثه از عطش نمایند فریادرسى آنها به آبى مى‏شود مثال مس گداخته (مترجم گوید یا چیزى مثل مس گداخته و قلعى گداخته یا درد روغن زیت یا چرک و خون و یا آب داغ و یا آب سیاه بحسب اختلاف در تفسیر لفظ مهل و اللَّه اعلم) که صورت‏ها را کباب مى‏کند عجب بد شربتى است و بد آرامگاهیست «1» و از مکان دورى آواز به آنها میرسد و میگویند: اى پروردگار ما بیرون آر ما را از آتش و اگر دیگر معاودت بعمل‏هاى گذشته نمودیم‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 98

ستمکاران بر خود باشیم پس چندى مضائقه جواب از آن‏ها مى‏شود، آنگاه گفته مى‏شود که نفس‏گیر شوید چون سگ «1» و سخن با ما مگوئید.

و جهنمیان فریاد میزنند که اى مالک جهنم پروردگار تو کار ما را بسازد که بمیریم، مالک جوابشان گوید: که شما در اینجا باشندگانید و مرویست که حقتعالى امر مى‏فرماید که مردانى چند را بآتش برند و بمالک میفرماید که بآتش بگو که قدمهایشان را مسوزان که بمسجدها پیاده میرفتند و مسوزان دستهایشان را که بسوى من بدعا برداشته‏اند و مسوزان زبانهایشان را که تلاوت قرآن بسیار مینموده‏اند و مسوزان چهره‏هایشان را که وضو را کامل میساخته‏اند، پس مالک میگوید که اى اشقیا حال شما چه بوده؟ جواب گوید که ما براى غیر خدا کار میکرده‏ایم پس خطاب بآنها مى‏شود که بگیرید ثواب خود را از همان که عمل برایش نموده‏اید.

و اعتقاد ما در باره جنت و نار آنست که هر دو الحال موجودند و آفریده شده‏اند و آنکه جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله در معراج داخل بهشت شده و جهنم را رؤیت نموده.

و اعتقاد ما آن است که احدى از دنیا نمیرود تا جاى خود را از بهشت یا جهنم ببیند و مؤمن از دنیا نمى‏رود تا آنکه دنیا را بلند مى‏کنند برایش بنیکوترین صورتى که آن را مشاهده نموده و بلند مى‏نمایند مکان آخرتش را و اختیار را باو وامیگذارند و او آخرت را اختیار مى‏نماید، پس در آن هنگام قبض روحش مى‏شود.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 99

و متعارف است که چون وقت جاندادن مى‏شود مردم میگویند فلان کس جان خود را میبخشد و معلوم است که آدمى چیزى را نمیبخشد مگر اینکه بطیب خاطرش باشد، نه اینکه بزور باشد یا جبر یا اکراه و اما بهشت آدم علیه السّلام باغیست از جنتهاى دنیا که طلوع میکند آفتاب در آن و غروب مى‏نماید و جنت جاودانى نیست زیرا که اگر بهشت جاودانى بود، آدم علیه السّلام هرگز از آن بیرون نمیرفت.

و اعتقاد ما آن است که بثواب مقیم ابدى میشوند اهل جنت در جنت، و بعقاب مخلد مى‏گردند اهل آتش در آتش و احدى نیست که داخل بهشت شود تا اینکه اول جایش را از آتش باو بنمایند و بگویند این مکان تست که اگر نافرمانى کرده بودى البته در اینجا بودى، و احدى نیست که داخل آتش شود تا اول جایش را از بهشت باو نشان دهند و گویند که این مکان تو است که اگر فرمان خدا برده بودى هر آینه در آن بودى، آنگاه اینها منزلهاى آنها را بمیراث میبرند و آنها منزلهاى اینها را، این است قول الهى که: بهشتیان میراث برانند که بمیراث میبرند فردوس را ایشان در آنجا دائما مقیمند «1» و مؤمنى که اقل مراتب منزلت را در بهشت دارد آن است که مالک ده مقابل ملک تمام دنیا است.

 (آن است که بیرون نمیرود احدى از دنیا تا ببیند و یقین کند که در کدام یک از دو منزل بازگشت مى‏نماید، آیا بسوى بهشت؟ یا بسوى آتش؟ آیا دشمن خدا است یا دوست خدا، پس اگر دوست باشد مر خدا را گشاده مى‏شود برایش درهاى بهشت و هموار مى‏شود برایش‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 100

راههاى آن و خداوند پرده از پیش چشمش برمیدارد نزد بیرون شدن جانش از جسدش و مى‏بیند آنچه را مهیا فرموده خداوند براى او در بهشت در حالتى که فارغ شده از هر شغلى و برداشته شده از او هر بارى. و اگر دشمن باشد مر خدا را گشاده مى‏شود برایش درهاى آتش و جاده مى‏شود براى او راههاى آن و خداوند پرده از پیش چشمش برمى‏دارد و مینمایدش آنچه را که مهیا نموده براى او در آتش، پس استقبال میکند هر مکروهى را و ترک میکند هر شادئى را و همه اینها نزد مردن میباشد و نزد شما بیقین میرسد و دلیل صدق و راستى اینها در کتاب الهى است بر زبان پیغمبر ما محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: آن جماعتى که فرا میگیرندشان ملائکه در حالى که پاکیزگانند میگویند سلام بر شما داخل بهشت شوید بسبب عملى که میکردید «1» و فرمود: آن جماعتى که فرا میگیرندشان ملائکه در حالى که ستمکاران جان‏هاى خودند در میان میاندازند صلح و انقیاد را که ما بدى نمیکردیم در دنیا، بلى بدرستى که خدا دانا است بآنچه بودید که مى‏کردید، پس داخل شوید درهاى جهنم را مخلد در آن، پس عجب بدجائى است جاى متکبران) مصحح این اوراق گوید: این جمله یعنى آنچه بین پرانتز قرار داده شده در اصل نسخه عربى وجود ندارد و ممکن است در نسخه مترجم موجود بوده و اللَّه اعلم بحقایق الامور.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 101

باب (سى‏ام) اعتقاد در کیفیت نزول وحى و کتب در امر و نهى‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در این باب آنست که میان دو چشم اسرافیل لوحى است و چون حق سبحانه و تعالى خواهد که تکلم بوحى فرماید آن لوح میخورد بر جبین اسرافیل، پس در آن لوح نگاه میکند و میخواند چیزى را که در آن نوشته «1» و آن را بمیکائیل‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 102

القاء مى‏کند و میکائیل بجبرئیل القاء مى‏نماید و جبرئیل بپیغمبران القاء مى‏نماید.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 105

و اما وضع غشى که پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم را میگرفت آن حدى که سنگین مى‏شد و عرق مینمود، این حالت خاص وقتى بود که حقتعالى خود با آن جناب تکلم میفرمود.

و اما جبرئیل چنان بود که بدون اذن خواستن وارد آن جناب نمیشد از روى احترام آن جناب و در حضور حضرتش بنده وار مى‏نشست.

باب (سى و یکم) اعتقاد در قرآن‏

و اینکه از اوّل آن در شب قدر بوده ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در این باب آنست که قرآن نازل شده در ماه رمضان در شب قدر یک جا بسوى بیت المعمور، بعد از آن نازل شده از بیت المعمور در مدت بیست سال و اینکه حقتعالى عطا فرموده پیغمبرش محمد را صلى اللَّه علیه و آله و سلّم تمامى علم یک جا، بعد از آن بآن جناب فرموده:

تعجیل مکن بقرآن پیش از آنکه وحى آن بسوى تو وارد شود «1».

و فرموده: حرکت مده بقرآن زبانت را براى آنکه تعجیل کرده باشى بآن بدرستى که بر ما است جمع نمودن آن و خواندن آن، پس چون خواندیم ما، تو تابع خواندنش شو، بعد از آن بر ما است بیانش «2»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 106

باب (سى و دوم) اعتقاد در قرآن‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در شأن قرآن چنانست که آن کلام خدا و وحى او فروفرستنده او (فرستاده خ ل) و سخن او و کتاب او است و اینکه باطل وارد قرآن نمیشود نه از پیش و نه از پس، و اینکه آن داستانهاى حق است و سخن قطع است و شوخى و افسانه نیست و حقتعالى احداث نماینده و نازل‏کننده و پروردگار حفظکننده قرآنست.

باب (سى و سوم) اعتقاد در کمیت قرآن‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما این است که قرآنى را که خدا نازل ساخته بر محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم همین است که در میان مردم دو جلد است و این همین است که در دست مردم است و زیاده بر این نیست و عدد سورهایش نزد مردم یک صد و چهارده سوره است، و نزد ما الضحى و ا لم نشرح یک سوره است و لایلاف و ا لم تر کیف یک سوره و هر کس بما اسناد دهد که ما میگوئیم قرآن زیاده از این است آن کس دروغگو است.

و هر چه روایت شده از ثواب خواندن هر سوره از قرآن و ثواب ختم کل قرآن و جائز بودن قرائت دو سوره در یک رکعت نماز نافله و

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 107

منع از جمع دو سوره در یک رکعت فریضه شاهد قول ما است باین که همه قرآن همین قدر است که در دست مردم است. و همچنین آنکه وارد شده از منع خواندن کل قرآن در یک شب و آنکه جائز نیست که ختم شود در کمتر از سه روز باز شاهد سخن ما است. بلکه مى‏گوئیم بتحقیق که نازل شده از آن قبیل وحیى که قرآن نیست آن مقدار که اگر بقرآن ضم شود مبلغش هفده هزار آیه مى‏شود، مثل قول جبرئیل علیه السّلام براى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که پروردگارت بتو مى فرماید: یا محمّد مدارا کن با خلق مثل آنکه من مدارا مى‏کنم، و مثل قول او که: بپرهیز از عداوت مردم. و مثل قول او که: زیست کن چندان که خواهى که آخر میمیرى و دوست دار هر چه را خواهى که آخر از آن جدا میشوى و عمل نما هر چه خواهى که آخر عمل خود را ملاقات مینمائى، شرف مؤمن نماز شب است و عزت مؤمن بازداشتن اذیتست از مردم. و مثل آنکه جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده که: پیوسته مرا جبرئیل علیه السّلام سفارش بمسواک مینمود حتى آنکه خوف نمودم که دندان‏ریز شوم، و پیوسته سفارش همسایه‏ام مى‏کرد حتى آنکه گمان نمودم که ارث میبرد و پیوسته سفارش زنان را کرد تا آنکه گمان نمودم که طلاقش نمیباید داد، و پیوسته سفارش بنده بمن مى‏کرد حتى آنکه گمان نمودم که در این زودى مدتى را براى آزاد کردنش معین خواهد کرد و مثل قول جبرئیل براى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم در وقتى که از جنگ خندق فارغ گردیده بودند که: یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بدرستى که خداوند تو را امر میفرماید که نماز عصر را نگذارى مگر با بنى قریظه.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 108

و مثل آنکه آن جناب صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده که امر نموده مرا پروردگارم بمدارات با مردم چنانچه مرا مأمور فرموده باداى فریضها. و مثل آنکه فرموده: بدرستى که ما گروه انبیاء مأموریم که با مردم تکلم ننمائیم مگر باندازه عقلهاشان. و فرموده: بتحقیق که جبرئیل علیه السّلام بنزد ما آمد از جانب پروردگارم بامرى که: چشمم بآن خنک و روشن شد و سینه‏ام بآن فرح یافت، میگوید که: على امیر مؤمنان است و سردار پیشانى و دست و پا سفیدان و آنکه فرموده که: جبرئیل بر من نازل شد و گفت یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بدرستى که خداوند تزویج فرموده فاطمه را بعلى علیه السّلام از فوق عرش و گواه بر آن گرفته فرشتگانش را، پس تزویجش نما باو و گواه بر آن بگیر بهتران امّتت را.

و مثل این کلامها بسیار است و همگى وحى است، لکن قرآن نیست، و اگر قرآن بود هر آینه قرین و وصل شده بود بآن نه جدا، چنانچه جناب امیر علیه السّلام جمع فرمود قرآن را و چون نزد قوم آورد و فرمود: این کتاب پروردگار شما است بهمان نهجى که نازل شده بر پیغمبر شما نه یک حرف در آن زیاد شده و نه یک حرف کم گفتند مصرفى براى ما ندارد و نزد ما موجود است مثل همین که نزد تو است پس آن جناب مراجعت فرموده میفرمود: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ «1» یعنى انداختند به پشت سرهاشان و خریدند بآن عوض کمى را، پس بد خریدى بود آن عوض.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 109

و حضرت صادق علیه السّلام فرموده: قرآن یکى است نازل شده از نزدیکى و اختلاف همان از جانب راویان است و بس.

و هر چه در قرآن از مقوله این مضمون است که فرموده: یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم هر آینه اگر شرک آورى البته عملت باطل مى‏شود و هر آینه از زیان‏کاران خواهى بود «1» و فرموده: براى اینکه بیامرزد خداوند گناهان سابق و لاحق تو را «2» و فرموده: اگر تو را ثبات نداده بودیم هر آینه البته نزدیک شده بودى که میل نمائى بجانب آنها میل قلیلى در آن وقت هر آینه میچشانیدم تو را دو چندان عذاب زندگى و دو چندان عذاب مردگى بعد از آن تو نمییافتى معینى براى خود بر ما «3» و امثال این آیه‏ها اعتقاد ما اینست که این خطابها که ظاهرا با جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شده غرض دیگرانند و از باب: ایاک اعنى و اسمعى یا جارة میباشد یعنى منظورم تو بودى و بشنو اى زن همسایه.

مترجم گوید: و این عبارت مثلى است مشهور میان عرب در این مقام مصنف گوید: و هر چه در احکام قرآنى لفظ «او» است که در فارسى بمعنى یا میباشد مکلف در آن حکم مخیر است.

و هر چه در قرآن: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا است یعنى اى مؤمنان در توریة: یا ایها المساکین است یعنى اى بیچارگان.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 110

و هیچ آیه نیست که اول آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا باشد مگر آنکه على بن ابى طالب علیه السّلام سردار مخاطبان آن آیه و امیر و شریف و اول ایشان است.

و هیچ آیه نیست که بجانب بهشت برد مگر آنکه آن در شأن پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام است و شیعیان و تابعان ایشان.

و هیچ آیه نیست که بآتش برد مگر آنکه آن در باره دشمنان و مخالفان ایشانست و اگر آیه‏هاى قرآنى در ذکر اولین باشد، پس هر چه خوبى در آنهاست جارى است در اهل خیر از دین اسلام، و هر چه بدى باشد جارى است در اهل شر از ملت اسلام.

و نیست در همه خوبان و پیغمبران به از پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله و نه در همه اوصیاء افضل از اوصیاء آن جناب و نه در همه امتها افضل از این امت که در حقیقت شیعیان اهل بیت آن جنابند نه دیگران نیست در جمیع کل اشرار بدتر از دشمنان و مخالفان ایشان.

باب ( (سى و چهارم)) اعتقاد در شأن انبیاء و رسل و حجج و ملائکه‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در شأن پیغمبران و رسولان و حجتهاى خدا علیهم السّلام آن است که ایشان افضل از ملائکه‏اند، و اینکه چون حقتعالى بملائکه فرمود: بدرستى که من قرار خواهم داد خلیفه‏اى در زمین ملائکه عرض نمودند آیا قرار میدهى در زمین کسى را که فساد میکند در آن و خونها

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 111

را میریزد و ما تسبیح بحمد تو مینمائیم و تقدیس براى تو میکنیم «1» خلاصه کلام ملائکه تمناى منزلت آدم علیه السّلام در زمین بود و معلوم است که تمنا ننموده‏اند مگر منزلتى را که فوق منزلت آنها است.

و دیگر آنکه علم موجب مزیت است، حقتعالى در قرآن فرموده که: تعلیم کرد خداوند آدم را علیه السّلام مجموع اسمها (مترجم گوید یعنى اسمهاى جمله اشیاء یا اسماء انبیاء و اولیاء و سرهنگان از اعدا بنا بر اختلاف روایات) بعد از آن وانمود آنها را بر ملائکه، پس گفت خبر دهید مرا اى ملائکه باسمهاى این جماعت اگر شما راستگویان بوده‏اید، ملائکه گفتند تسبیح تو را است اى خداوند نیست ما را علمى مگر آنچه تو ما را تعلیم فرموده باشى بدرستى که تو داناى حکیمى «2» فرمود خداوند که اى آدم خبر ده ملائکه را بنامهاى این اشخاص، پس چون آدم علیه السّلام خبر دادشان بنامهاى آنها حقتعالى بملائکه فرمود که: آیا نگفتم بشما که من بتحقیق مى‏دانم غیب آسمانها و زمین را و مى‏دانم آن را که بروز میدهید و آن را که پنهان مینمائید «3».

و اینها همه موجب ترجیح آدم مى‏شود بر ملائکه و آدم علیه السّلام پیغمبر بود براى ملائکه بدلیل آن که حقتعالى فرموده: أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ یعنى خبر ده اى آدم ملائکه را بنامهاى آن اشخاص‏

و از جمله دلیلهائى که اثبات تفصیل آدم علیه السّلام بر ملائکه مینماید امر کردن حقتعالى است ایشان را بسجود براى آدم علیه السّلام و معلوم است که امر نفرموده بسجود مگر براى کسى که افضل از آنها باشد و سجود مذکور ملائکه بندگى بود براى حقتعالى و احترام بود براى آدم علیه السّلام جهت آنچه در صلب او سپرده شده بود از پیغمبر ما و ائمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین. و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: من افضلم از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و از کل ملائکه مقربین و من بهترین خلقم و آقاى اولاد آدمم.

و اما آنکه حقتعالى فرموده که: هرگز سرپیچى نمى‏کند مسیح از اینکه بنده باشد مر خداوند را و نه ملائکه مقربین «1» هم موجب تفصیل ملائکه بر حضرت عیسى علیه السّلام نمیشود و این سخن را که حق تعالى فرموده از آن راهست که بعضى مردمان بودند که معتقد خداوندى عیسى بودند و عبادت او مینمودند و آنها صنفى از نصارى بودند و بعضى دیگر ملائکه را میپرستیدند و آنها طائفه صابئان و غیرها میبودند، و از این رو حقتعالى فرمود که: هرگز سرپیچى نمى‏کند مسیح از اینکه بنده باشد مر خداوند را (الى آخر) یعنى هرگز مسیح و سائر معبودهاى غیر من که مشرکان عبادت آنها نموده‏اند سرپیچى نمى‏نمایند از اینکه بندگان باشند براى من.

و ملائکه روحانیانند و معصومانند نافرمانى نمى‏کنند خدا را هر چه امرشان فرماید و مى‏کنند آنچه را مأمور میگردند، نه میخورند و نه مى‏آشامند و نه متألم میشوند و نه بیمار و سفید مو و پیر میگردند خوراک‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 113

و آبشان تسبیح است و تقدیس و حیاتشان از نسیم عرش است و تنعمشان بانواع علمها است آفریده ایشان را خداوند بقدرت خود نورها و روحها چنانچه خواسته و اراده نموده، و هر صنفى از ملائکه محافظت مینماید نوعى از مخلوقات را، و ما قائل شدیم بتفضیل اشخاصى که تفضیل و ترجیحشان دادیم بسبب آنکه آن حالتى که بآن میرسند از انواع خلقتهاى خداوندى اعظم و افضل از حال ملائکه است، و اللَّه اعلم.

باب (سى و پنجم) اعتقاد در عدد انبیاء و اوصیاى ایشان‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در عدد ایشان آن است که یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبرند، و یک صد و بیست و چهار هزار وصى پیغمبرند براى هر پیغمبرى وصیى است که وصیت باو نموده بامر خدا.

و چنان معتقدیم در باره جملگى که ایشان آورده‏اند حقرا از نزد حق سبحانه و اینکه قول ایشان قول خدا است و امرشان امر خدا و اطاعتشان اطاعت خدا و مخالفت امرشان مخالفت امر خدا، و آنکه هیچ یک سخن نگفتند مگر از خدا و از وحى خدا. و اینکه سادات انبیاء پنج نفرند که مدار تمام دوران گردیده‏اند و آن پنج نفر صاحبان شریعتهایند و اولو العزمند. نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلى اللَّه علیه و آله و علیهم اجمعین، و محمّد سید ایشان و افضل ایشان است، و آنکه آن جناب صلى اللَّه علیه و آله و سلّم حقرا آورده و تصدیق پیغمبران کرده و آنکه آنان که تکذیبش نمودند البته چشندگان عذاب دردناکند در آخرت، و کسانى که باو گرویدند و تعظیم و حمایتش نمودند و یاریش نمودند و پیروى کردند

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 114

نورى که با او نازل شده آن جماعت ایشانند رستگاران و فایزان. و واجب است اعتقاد بآن که حقتعالى نیافریده هیچ خلقى افضل از محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام و ایشان محبوبترین خلایقند بسوى خدا و گرامى‏ترین خلقند بر حقتعالى و مقدمند بر همه در اقرار بخدا وقتى که خداوند گرفت عهد پیغمبران را و گواه گرفت ایشان را بر خودشان که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه عرض نمودند بلى «1» و آنکه حقتعالى مبعوث فرمود پیغمبر خود محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم را براى باقى پیغمبران در عالم ذر، و آنکه خداوند هر عطائى که بهر پیغمبرى فرمود بقدر معرفتش بحق پیغمبر ما محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم عطا نموده و موافق سبقت نمودنش بسوى اقرار بآن جناب.

و اعتقاد داریم که حقتعالى آفریده مجموع خلق را براى محمّد و اهل بیت او علیهم السّلام و آنکه اگر ایشان نبودند خداوند نمى‏آفرید آسمانها و زمین را و نه بهشت و جهنم را و نه آدم و نه حوا و نه ملائکه و نه هیچ آفریده را.

و اعتقاد ما آنست که حجتهاى خداوند دوازده امامند:

اول ایشان امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السّلام است بعد از آن امام حسن علیه السّلام پس امام حسین علیه السّلام پس على بن الحسین علیه السّلام پس محمّد بن على علیه السّلام پس جعفر بن محمد علیه السّلام پس موسى بن جعفر علیه السّلام پس على بن موسى علیه السّلام، پس محمد بن على علیه السّلام پس على بن محمّد علیه السّلام پس حسن بن على‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 115

علیه السّلام پس محمد بن الحسن حجت خدا ایستاده بامر خدا صاحب زمان و خلیفه خداوند رحمان در زمین حاضر در کل بلاد غائب از نظر عباد صلوات اللَّه علیهم اجمعین. و اعتقاد ما در حق ایشان اینست که ایشان اولو الامرند که خداوند امر باطاعتشان فرموده و ایشان شاهدان بر مردمند و ایشان ابواب اللَّه‏اند و راه حضرت اله‏اند و دلیلان بر خداوندند و موضع سر علم او و بیان نمایندگان وحى او و ارکان توحید اویند، و آنکه ایشان معصوم و محفوظند از خطا و لغزش ایشان آن کسانند که حقتعالى ناپاکى را از ایشان برده و ایشان را خوب پاکیزه کرده و آنکه مر ایشان را معجزها و دلیل‏ها است و ایشان امان اهل زمینند چنانچه ستاره‏ها امان اهل آسمانند و مثل ایشان مثل کشتى نوح است که هر که سوار آن شد نجات یافت و مثل باب حطه است.

مترجم گوید: باب حطه براى بنى اسرائیل بود و آن درگاهى بود که مامور شدند که خمیده داخل آن شوند و بگویند حطة یعنى خدا گناه ما را بریزد و این عمل طریق توبه‏اى بود براى آنها و وسیله عفوى و آن درگاه دروازه قریه اریحا از بلاد شام بود.

مصنف گوید: و اعتقاد ما آنست که ایشان بندگان مکرم خداوندند که سبقت بر او نمیگیرند بگفتار و ایشان بامر او عمل مینمایند.

و چنان معتقدیم در حق ایشان که محبتشان ایمان است و بغضشان کفر است و آنکه امرشان امر خدا است و نهیشان نهى خدا و اطاعتشان اطاعت خدا و نافرمانیشان نافرمانى خدا و دوستشان دوست خدا و دشمنشان دشمن خدا است.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 116

و معتقدیم که زمین خالى نمى‏ماند از حجت خدا یا ظاهر و عیانست و یا ترسان و پنهان.

و معتقدیم که حجت الهى در زمین خدا و خلیفه او در میان بندگانش در زمان ما این زمان قائم منتظر محمّد بن الحسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام است، و آنکه آن حضرت همان کسى است که باو خبر داده پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم از جانب حقتعالى باسم و نسب شریفش و آنکه او همان کسیست که پر میکند زمین را بانصاف و عدل چنانچه پرشده بظلم و جور و آنکه او همان کسى است که ظاهر و غالب میفرماید حقتعالى باو دین خود را براى اینکه غلبه دهد او را بر دین بالکلیه و اگر چه این امر را مشرکان نخواهند، و آنکه او همان کسى است که فتح میفرماید حقتعالى بر دو دست مبارکش مشارق و مغارب زمین را تا باقى نماند در تمام زمین هیچ مکان مگر آنکه صدا بلند شود در آن باذان و دین بالتمام مختص خداوند بوده باشد.

و آنکه او همان مهدیست که پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم باو خبر داده و آنکه او چون خروج فرماید عیسى بن مریم علیه السّلام فرود آید و در عقب آن حضرت نماز گذارد و کسى که در عقب آن حضرت نماز گذارد مانند کسى است که در عقب رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم نماز گزارده زیرا که آن حضرت جانشین آن جناب است.

و معتقدیم که شدنى نیست که قائم و برپاشونده غیر از آن حضرت باشد هر چه در غیبت خود باقى بماند و اگر باقى بماند در غیبت خود بقدر

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 117

تمام عمر دنیا که قائمى غیر از او نخواهد بود، جهت آنکه پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام بر آن حضرت دلالت نموده‏اند باسم و نسب شریفش و باو تصریح نموده و بشارت داده‏اند، صلوات اللَّه علیهم اجمعین و من این فصل را از کتاب هدایه بیرون آورده‏ام.

باب «سى و ششم» اعتقاد در عصمت انبیاء و ائمه و ملائکه‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در شأن انبیاء و رسل و ائمه و ملائکه صلوات اللَّه علیهم اجمعین اینست که ایشان معصوم «1» و

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 118

پاکیزه‏شده‏گانند از هر چرکینى و آنکه ایشان هیچ معصیتى را مرتکب نمى شوند نه کبیره و نه صغیره، و نافرمانى حقتعالى نمى‏نمایند، هر چه امرشان میفرماید و هر چه مأمور میشوند میکنند، و هر که ایشان را در حالى از احوالشان معصوم ندانسته، پس بتحقیق که جاهل بحق ایشان شده، و هر که جاهل بایشان شد کافر است.

و اعتقاد ما در شأن ایشان آنست که از ابتداء امرشان تا آخر همیشه معصوم و کامل و تمام و عالم میباشند، و در هیچ حالى از احوالشان متصف بنقصى و معصیتى و جهلى نمى‏باشند.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 119

باب (سى و هفتم) اعتقاد در نفى غلو و تفویض‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باره غالیان و تفویضیان آن است که آنها کافر بخدایند و بدترند از یهود و نصارى و مجوس و قدریه «1» و حروریه «2» و از کل اهل بدعتها و میلهاى گمراه‏کننده «3» و آنکه کوچک نشده است خداوند بچیزى مثل کوچک نمودن ایشان یعنى خداوند را چنانچه حقتعالى فرموده که: نمیرسد هیچ بشرى را که بعد از آنکه خدا

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 120

باو کتاب و حکمت و نبوت عطا فرمود بمردم گوید که بندگان من باشید سواى خدا و لیکن بگوید که خداوند شما را امر فرموده که ربانى باشید بآن که بودید که تعلیم کتاب مینمودید، و بآن که بودید که درس کتاب میخواندید و امر نمینماید شما را که ملائکه و پیغمبران را خدایان گیرید آیا امر میکند شما را بکفر بعد از این وقت که شما مسلمانانید «1» ایضا حقتعالى فرمود: از حد بدر مروید در دینتان و نگوئید بر خدا مگر حق را «2».

و اعتقاد ما در امر پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله آن است که آن جناب در جنگ خیبر مسموم گردیدند و پیوسته همان خوراک بازگشت بآن جناب مى‏نمود تا آنکه رگ پشتش را برید بهمان سبب ارتحال فرمود «3»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 121

و امیر المؤمنین علیه السّلام را عبد الرحمن بن ملجم لعنه اللَّه بقتل رسانید، بشمشیرى که در آن زهر بود و در غرى یعنى نجف مدفون گردید و امام حسن را زوجه آن حضرت جعده نام دختر اشعث کندى لعنها اللَّه مسموم ساخت و از آن وفات نمود. و امام حسین علیه السّلام در کربلا مقتول شد و قاتلش سنان بن انس نخعى لعنه اللَّه بود و بقولى شمر بن ذى الجوشن ضبابى لعنه اللَّه. و على بن الحسین سید العابدین را علیه السّلام ولید بن عبد الملک لعنه اللَّه مسموم نمود و کشت. و امام محمّد باقر علیه السّلام را ابراهیم بن ولید لعنهما اللَّه مسموم ساخت و کشت. و امام جعفر صادق علیه السّلام را ابو جعفر منصور دوانقى لعنه اللَّه مسموم کرد و کشت.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 122

و امام موسى علیه السّلام را هرون الرشید لعنه اللَّه بزهر کشت. و امام رضا علیه السّلام را مأمون لعنه اللَّه بزهر مقتول ساخت. و امام محمّد تقى علیه السّلام را معتصم لعنه اللَّه بسم کشت. و امام على النقى علیه السّلام را متوکل لعنه اللَّه بسم مقتول نمود. و امام حسن عسکرى علیه السّلام را معتمد لعنه اللَّه بزهر بقتل رسانید.

و اعتقاد ما آن است که این امور بحقیقت وقوع یافت، و آنکه مشتبه نشد امر ایشان بر مردم چنانچه خیال نموده‏اند آن کسانى که در حق ایشان علیهم السّلام تجاوز از حد کرده‏اند بلکه مردم مشاهده کردند قتل هر یک را بر سبیل حقیقت و درستى نه بوضع گمان و خیال و نه بر شک و شبهه؛ و هر که معتقد باشد که همه یا بعضى از آن جنابان علیهم السّلام غلطانداز و مورد اشتباه گردیده در حقیقت وفات ننموده‏اند آن کس بر دین ما نیست و ما از او بیزاریم.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 123

و بتحقیق که خبر دادند پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام که ایشان مقتول میگردند پس هر که گوید کشته نگشته‏اند تکذیب ایشان نموده و هر که تکذیب ایشان نمود البته تکذیب خدا کرده و بخدا کافر شد و بیرون از دین اسلام رفت و هر که دینى غیر از اسلام خواهد هرگز از او قبول نمیشود و او در آخرت از جمله زیان‏کاران است. و حضرت امام رضا علیه السّلام مکرر در دعاى خود میگفت: پروردگارا من تبرى و تحاشى میکنم بخدمت تو از قدرت و قوت که نیست یار و قوتى مگر بتو، پروردگارا من تبرى مینمایم بسوى تو از آن کسانى که در باره ما میگویند سخنى را که ما در خود ندانسته‏ایم، پروردگارا من بیزارم از آن کسانى که ادعا مینمایند براى ما چیزى را که حق ما نیست خداوندا من بیزارى میجویم بخدمت تو از آنها که در باره ما گفتند سخنى را که ما نگفته‏ایم در باره خودمان خدایا آفرینش مر تراست و روزى دادن مر تو را تو را بندگى مینمائیم و از تو مدد میجوئیم، خدایا توئى خالق ما و خالق پدران ما که سابق میبوده‏اند خداوندا سزاوار نمیشود خداوندى مگر بتو، و درست نمى‏آید خدائى مگر براى تو، پس لعنت فرما آن نصارى را که عظمت تو را کوچک یاد نمودند، و لعن فرما شبیه گویندگان‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 124

سخن آنها را از جمله خلائقت، خدایا ما یا بندگان توایم و بندگان‏زادگان تو، اختیار نداریم براى خودمان ضررى را و نه نفعى را و نه مرگى را و نه زندگى‏اى را و نه زندگى بعد از مردنى را، خداوندا هر که پنداشت که ما خدایانیم، ما از او بیزاریم، و هر که پنداشت که رجوع آفریدن بسوى ما است و عهده روزى دادن بر ما است ما از او بیزاریم، چون بیزارى عیسى بن مریم علیه السّلام از نصارى، خدایا ما دعوت نکرده‏ایم آنها را بآنچه میپندارند، مگیر ما را بآنچه میگویند و بیامرز ما را گناه آنچه مى پندارند، پروردگار من مگذار بر روى زمین دیارى از کافرین را که اگر تو بگذاریشان گمراه میکنند بندگانت را، و فرزند نمى‏آورند مگر نابکار کفر شعارى را (شدید الکفرى را خ ل) و از زراره مروى است که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که مردى از اولاد عبد اللَّه بن سبا قائل بتفویض است، فرمود تفویض چیست؟ عرض نمودم که میگویند که حق تعالى آفرید محمّد و على علیهما السّلام را بعد از آن امر را بایشان تفویض کرد، پس آفریدند و روزى دادند و زنده نمودند و میرانیدند، فرمود: دروغ گفته دشمن خدا، و فرمود چون مراجعت بسوى او نمائى بخوان بر او آیه سوره رعد را:

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 125

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ (الى آخره) یعنى آیا قرار داده‏اند شریکان براى خدا که خلق نموده‏اند آن شریکان مثل خلق خدا، پس مشتبه گردیده خلق بر ایشان، بگو یا محمّد (ص) که خداوند خالق هر چیز است و اوست یکتاى شدید القهر «1» زراره گوید پس بازگشتم بسوى آن مرد و او را خبر دادم بآن که حضرت صادق علیه السّلام فرموده بود، آنگاه گویا لقمه به سنگش داده‏ام، یا گفت که: گویا گنگ شد:

و بتحقیق که حقتعالى تفویض فرموده امر دینش را به پیغمبرش صلى اللَّه علیه و آله و سلم و فرمود: هر چه داد شما را رسول بگیریدش و از هر چه نهیتان نمود باز ایستید «2» و بتحقیق که تفویض فرموده پیغمبر این امر را بائمه علیه السّلام و علامت مفوضه و غالیان و اصناف آنها آن است که پیران و جوانانشان را نسبت باعتقاد تقصیر میدهند یعنى در معرفت پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السّلام. و علامت حلاجیه از غالیان ادعاء انزوا بشغل عبادت است با وجود تدین آنها بترک نماز و سائر فریضها و ادعاء معرفت اسمهاى اعظم الهى و ادعاء انطباع حقتعالى یعنى تجلى ذات او براى ایشان و آنکه ولى چون خلوص یابد و بمذهب آنها عارف شود افضل از انبیاء است نزد آنها.

و ایضا از جمله علامتهاشان ادعاء علم کیمیا است با وجود آنکه هیچ از آن را نمیدانند سواى دغل و فساد و رواج دادن شبه و قلعى بر مسلمانان خدایا ما را از آنها مگردان و تمامشان را لعنت نما

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 126

باب (سى و هشتم) اعتقاد در ظالمان‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باره ظالمان آن است که آنها ملعونند و تبرى از آنها واجب است. حقتعالى در قرآن فرموده:

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ «1» نیست براى ستمکاران هیچ یار، و ایضا فرموده: کیست ظالمتر از آن کسان که بر خداوند دروغ بسته‏اند؟ آن جماعت بر پروردگارشان عرض میشوند و گواهان میگویند که اینهایند آنان که دروغ گفته‏اند بر پروردگارشان أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ لعنت خدا بر ظالمان آنان که منع راه خدا مینمایند و طالب اعوجاج و میلند براى آن راه، و آنها کافر و منکر آخرتند «2» ابن عباس در تفسیر این آیه گوید: مراد از راه خدا در این مواضع على بن ابى طالب و ائمه علیهم السّلام‏اند.

و در کتاب خدا دو نوع امام مذکور است، امام هدایت و امام ضلالت حقتعالى فرموده: گردانیدیم ایشان را امامانى که هدایت میکنند بامر ما «3» و فرمود: گردانیدیم آنها را امامانى که دعوت مینمایند بسوى آتش و روز قیامت مدد کرده نمیشوند و پیرو آنها نمودیم در این دنیا لعنتى را و روز قیامت آنها از جمله زشت صورت شدگانند «4»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 127

و چون نازل شد آیه: اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً «1» یعنى بپرهیزید از گناهى که نرسد عقوبتش بستمکاران از شما تنها جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: کسى که غصب کند از على علیه السّلام مکان مرا همین مکان بعد از وفات من، همان است که انکار نموده نبوت مرا و نبوت پیغمبران پیش از مرا.

و هر که دوست و تابع ظالمى شود ظالم است. خداوند فرموده:

اى آن کسانى که ایمان آورده‏اید مگیرید پدرانتان را و برادرانتان را دوست خود اگر ترجیح دهند کفر را بر ایمان و کسانى از شما که دوست میگیرند آنها را آن کسان حقا که ظالمانند «2» و حقتعالى در قرآن فرموده: اى مؤمنان دوست مگیرید قومى را که غضب کرده خدا بر آنها بتحقیق که ناامید شده‏اند آنها از آخرت چنانچه ناامید شده‏اند کافران از اهل قبور «3» و ایضا فرموده: نمى‏یابى تو یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم قومى را که ایمان بخدا و روز واپسین آورده باشند که دوستى نمایند با کسى که خصمى نموده خدا را و رسول خدا را و اگر چه پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیرتشان باشند، آن مؤمنان را حقتعالى ایمان نوشته در دلهاشان «4» و فرموده: هر کس دوست گیرد آنها را از شما پس بدرستى که او

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 128

از آنها است بتحقیق که خداوند هدایت نمیفرماید آن قوم را که ظالمند «1» و فرموده: میل بجانب آن کسان که ستم کرده‏اند که آتش بشما میرسد «2» و ظلم عبارت است از نهادن چیزى در غیر موضعش، پس هر که ادعا امامت نماید و امام نباشد ظالم و ملعون است، و هر که امامت را در غیر اهل امامت نهد ظالم و ملعون است. و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده، هر که انکار امامت على کند بعد از من انکار نبوت من نمود و هر که انکار نبوت من کرد انکار خداوندى خداوند را نموده و فرمود: یا على توئى مظلوم بعد من و هر که تو را ظلم نموده مرا ظلم کرده و هر که تو را انصاف داد مرا انصاف داده و هر که تو را انکار کرد مرا انکار نموده و هر که دوستى با تو کرد دوستى با من کرده و هر که دشمنى با تو نموده دشمنى با من نموده، و هر که فرمان تو را برد فرمان من برده و هر که نافرمانى تو کرد نافرمانى من کرده.

و اعتقاد ما در باره کسى که انکار امامت امیر المؤمنین على بن ابى طالب و ائمه علیهم السّلام بعد از آن حضرت نمود آن است که مانند کسیست که انکار نبوت جمیع انبیاء علیهم السّلام نموده اعتقاد ما در باره کسى که اقرار بامیر المؤمنین علیه السّلام و انکار یکى از امامان ما بعد آن جناب کرده بمنزله کسى است که اقرار بهمه انبیاء نموده و منکر پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بوده باشد.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 129

و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند که: منکر آخر ما مثل منکر اول ما است. و جناب نبوى فرمودند که: امامان بعد از من دوازده نفرند، اولشان امیر المؤمنین و آخرشان قائم است، اطاعت امر ایشان اطاعت امر منست و نافرمانى امر ایشان نافرمانى امر منست، هر که انکار یکى از ایشان نمود انکار من کرده. و حضرت صادق علیه السّلام فرموده: هر که شک نماید در کفر دشمنان ما و ظالمان حق ما کافر است. و جناب امیر علیه السّلام فرموده: من همیشه مظلوم بوده‏ام از روزى که مادرم مرا زاد، حتى آنکه عقیل را وقت بود که درد چشم عارض میشد و میگفت دارو بچشم من مریزید تا اول بچشم على بریزید، پس بچشم من میریختند بى‏آنکه دردى داشته باشد.

و اعتقاد ما در باره کسى که جنگ با على علیه السّلام کند آنست که او کافر است بسبب فرموده جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که: هر که مقاتله با على کرد مقاتله با من کرده و هر که حرب با على نموده با من حرب نموده و هر که حرب با من نمود با خدا حرب نموده. و ایضا فرموده آن جناب بعلى و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام که: من در جنگم با هر که در جنگ است با شما و آشتیم با هر که آشتیست با شما.

و اما فاطمه علیها السّلام اعتقاد ما در شان آن حضرت آن است که سیده زنان عالمیان است از اولین و آخرین، و آنکه حقتعالى غضب میفرماید بسبب غضب او، و خشنود مى‏شود بخشنودى او، زیرا که خداوند بریده (و قطع کرده) او را و هر که دوست دارد او را از آتش. و اینکه آن حضرت‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 130

بیرون رفت از دنیا خشمناک بر ظلم نمایندگانش و غضب‏کنندگان حقش و کسانى که سلب میراث او از پدرش صلى اللَّه علیه و آله و سلّم نمودند. و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر که او را بغیظ آورد مرا بغیظ آورده و هر که او را شاد کند مرا شاد کرده. و ایضا فرمود که: فاطمه پاره تن منست و او جان منست که در میان دو پهلوى من است، مرا بد مى‏آید آنچه او را بد آید و مسرور میدارد مرا آنچه او را مسرور دارد و اعتقاد ما در باب برائت و بیزارى آنست که واجب است از چهار بت. یغوث و یعوق و نسر و هبل و از چهار شریک: لات و عزى و منات و شعرى و از هر کس که عبادت آن‏ها نموده و از همه تابعان آنها و اینکه آنها بدترین خلق خدایند و اینکه کامل نمیشود اقرار بخدا و رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه معصومین علیهم السّلام الا بیزارى از دشمنانشان.

و اعتقاد ما در باره کشندگان انبیا و قاتلان ائمه معصومین علیهم السّلام آن است که آنها کافر و مشرک و مجاور ابدى درک اسفل آتشند و هر که جز این عقیده در باره آنها داشته باشد آن کس نزد ما هیچ از دین خداوند نیست.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 131

باب (سى و نهم) اعتقاد در تقیه‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب تقیه آن است که آن واجب است، هر که ترک تقیه نمود مانند کسى است که ترک نماز نموده و بخدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض شد که: یا ابن رسول اللَّه ما مى‏بینیم در مسجد مردى را که فاش دشنام بدشمنان شما میدهد و نامشان میبرد، آن حضرت فرمود: چه مرض دارد خدا لعنتش کند ما را در معرض اذیت میاندازد، بتحقیق که حقتعالى فرموده: دشنام مگوئید

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 132

آنان را که غیر خداوند را میخوانند که آنها دشنام میدهند خدا را بظلم و تعدى بدون علم «1» و ایضا آن حضرت فرمود: هر که دشنام به ولى خدا دهد دشنام به خدا داده. و جناب نبوى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند که: هر که دشنام بتو داد دشنام بمن داده و هر که دشنام بمن داده دشنام بخدا داده و هر که دشنام بخدا داد، دور افکند خداوند او را بر دو سوراخ بینیش در جهنم.

و تقیه واجبى است که ترکش جایز نیست تا خروج قائم علیه السّلام‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 133

و هر که ترکش کند پیش از خروج آن حضرت بتحقیق که از دین خدا بیرون رفته و از دین امامیه خارج شده و مخالفت خدا و رسول و ائمه علیهم السّلام نموده. و از آن حضرت سؤال شد از معنى اینکه حقتعالى فرموده که:

گرامى‏ترین شماها در نزد خداوند اتقاى شما است «1» فرمود عمل‏کننده ترین شما بتقیه.

و بتحقیق که حقتعالى مرخص فرموده اظهار دوستى کافران را در حال تقیه و فرموده: باید مؤمنان کافران را دوست نگیرند غیر از مؤمنان و هر که بکند این کار را نیست در هیچ چیزى از خدا، مگر اینکه تقیه نمائید از کافران تقیه‏اى.

و ایضا فرموده که: منع میفرمایدتان خداوند از آنان که جنگ با شما نکردند در دین و شما را بیرون ننموده‏اند از دیارتان که نیکى بآنها کنید و بسوى آنها سلوک باعتدال نمائید، بدرستى که خداوند دوست مى دارد منصفان را، منع نمینماید خدا شما را جز آن کسانى که مقاتله نمودند با شما در دین و شما را از دیارتان اخراج نمودند و معاونت یک دیگر کردند بر اخراج شما و منع میفرماید از آنکه دوست گیرید آنها را و آن کسانى که دوست مى‏گیرند آن‏ها را ظالمانند. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که خود میشنوم کلام مردى را در مسجد و او مرا دشنام مى‏گوید و پنهان مى‏شوم از او بپشت ستون که مرا نبیند و ایضا فرموده و مخالطه نمائید با مردم بظاهر و مخالفت ایشان کنید بباطن مادام که حکمرانى بچه‏بازى است. و ایضا فرمود: ریا با مؤمن شرک است و با منافق در خانه او عبادت است‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 134

و ایضا فرمود که هر که با آن‏ها در صف اول نماز کند گویا با رسول خدا در صف اول نماز گزارده. و ایضا فرمود: عیادت نمائید مرضاى آن‏ها را و حاضر شوید جنازه‏هاشان را نماز گزارید در مسجدهاشان. و ایضا فرمود: که براى ما زینت باشید و بر ما عار مباشید. و ایضا فرمود: خدا رحمت کند کسى را که محبوب سازد ما را پیش مردم و مبغوض ننمایدمان نزد ایشان و نام قصه‏گویان نزد آن حضرت مذکور شد، حضرت فرمود خدا لعنتشان کند تشنیع بر ما میکنند، یعنى سبب تشنیع مخالفان بر ما مى‏شوند. و از آن حضرت سؤال شد که آیا گوش‏دادن براى سخن قصه گویان حلال است؟ فرمود نه. و فرمود: هر کس گوش دهد بسخنگوئى بندگى او نموده پس اگر آن سخنگوى از جانب خدا باشد مستمع بندگى خدا نموده و اگر ناطق از جانب ابلیس باشد مستمع عبادت ابلیس نموده. و از آن حضرت سؤال شد از معنى اینکه خداوند فرموده که:

شاعران پیروى آن‏ها میکنند گمراهان «1» فرمود آن‏ها قصه‏گویانند. و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله فرمودند که هر که وارد صاحب بدعتى شود و او را تعظیم و توقیر نماید، بتحقیق که سعى در خراب کردن بناى اسلام نموده و اعتقاد ما در باره کسى که مخالف با ما شود در یک امر از امور دین معاینه اعتقاد ما است در باره آنکه مخالفت ما در جمیع امور دین نموده باشد.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 135

باب (چهلم) اعتقاد در شان آباء جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلم‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید:

اعتقاد ما در شأن پدران جناب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم آنست که همه مسلمانان بوده‏اند از آدم علیه السّلام تا پدرش عبد اللّه و آنکه ابو طالب مسلم بوده.

و مادر آن جناب آمنه دختر وهب مسلمه بوده، و آن جناب صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: از نکاح بیرون آمده‏ام و از زنا بیرون نیامده‏ام از ابتداء آدم علیه السّلام. و مرویست که عبد المطلب حجت خدا بوده و ابو طالب وصیش بود رضوان اللَّه علیهما «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 136

باب (چهل و یکم) اعتقاد در شان علویان‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در شأن سادات علویه آنست که ایشان از آل رسول اللّه‏اند و آنکه دوستى ایشان واجب است جهت آنکه مزد پیغمبرى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم است «1»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 137

و حقتعالى فرموده: بگو یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که از شما امتمان مزدى بعوض پیغمبرى شما نمى‏طلبم الا محبت در باره خویشاوندان»

 و صدقه بر علویان حرام است زیرا که آن از چرکینهاى مالست که در دست مردمان است و صدقه دادن سبب پاکیزه شدن ایشانست، لکن حلال است براى کنیزان و غلامان علویان، و حلال است صدقه خود این سلسله علیه بعضى بر بعضى، و اما زکاة امروز حلال است بر ایشان بعوض خمس، چون از آن ممنوع گردیده‏اند.

و اعتقاد ما در باره بد کار از این طایفه آن است که عقاب او دو برابر است و در شأن نیکوکار ایشان آنست که ثوابش در مقابل است و ایشان کفو همند، جهت قول جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم وقتى که دختران‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 138

و پسران على بن ابى طالب علیه السّلام و جعفر بن ابى طالب برادرش را ملاحظه نموده) فرمودند: دختران ما براى پسران مایند و پسران ما براى دختران مایند. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که مخالفت با دین خدا نماید و دوستى با دشمنان خدا و دشمنى با دوستان خدا کند بیزارى از او واجب است هر که باشد و از هر قبیله‏اى که باشد. و جناب امیر علیه السّلام بپسر خود محمّد بن الحنفیه فرمودند که تواضع کردن تو در حال شرف تو شرافتش بیشتر است براى تو از شرف آباء تو.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 139

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دوست داشتن من امیر المؤمنین علیه السّلام محبوب‏تر است پیش من از آنکه متولد از آن جنابم. و از آن حضرت سؤال شد که آل محمّد کیست؟ فرمود آل محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم کسى است که حرام مى‏باشد بر رسول خدا نکاح او، حق تعالى فرمود: هر آینه بتحقیق که فرستادیم نوح و ابراهیم را و مقرر ساختیم در ذریه آن دو نبوت و کتاب را، پس بعضى از ایشان هدایت پذیرفته‏اند و بسیارى از ایشان فاسقند «1» و از آن حضرت سؤال شد از معنى اینکه حقتعالى فرموده که: بعد از آن بمیراث رساندیم کتاب را بآن کسانى که انتخابشان نمودیم از میان همه بندگان خود پس بعضى از ایشان ظالم نفس خودند و پاره میانه‏رو و بعضى سبقت نماینده بانواع خوبیها «2» فرمود ظالم نفس خود از ما طایفه کسى است که حق امام را نمیشناسد، و میانه‏رو شناسنده حق امام است و سبقت نماینده بخوبیها باذن خدا امام است. و اسماعیل از پدر بزرگوار خود پرسید که گناهکاران طائفه ما چه حال دارند؟ فرمود: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ تا آخر آیه «3» یعنى نه اوضاع دلخواه شماهاست و نه آرزوهاى اهل کتاب، هر کس بدى میکند جزا داده مى‏شود بآن و نمییابد براى خود غیر از خداوند یارى و نه یاورى.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 140

و حضرت باقر علیه السّلام در حدیث طولانى فرمود: میانه خداوند و احدى قرابتى نیست، بدرستى که محبوب‏ترین خلق بسوى خدا و گرامى ترین ایشان بر خدا کسیست که متقى‏تر و عمل‏کننده‏تر بطاعت خدا بوده باشد، بخدا قسم هیچ بنده‏اى خود را نزدیک بخدا نمیکند الا بواسطه طاعت، نیست با ما خط فراغتى از آتش و نه بر خدا موجهست براى احدى حجتى، هر که مطیع خدا است دوست ما است و هر که نافرمان خدا است دشمن ما است و دوستى ما بدست نمیآید الا بورع و عمل صالح، و بتحقیق که نوح علیه السّلام عرض نمود: پروردگار من پسرم از اهل من است و بدرستى که وعده توست حق و تو احکم الحاکمینى، حقتعالى در جوابش فرمود:

بدرستى که او از اهل تو نیست، او فاعل عملیست غیر صالح پس سؤال مکن مرا امرى که نیست براى تو علمى بآن بدرستى که من نصیحت تو مینمایم که مبادا از جاهلان باشى، نوح عرض نمود: پروردگارا پناه مى آورم بتو از اینکه سؤال نمایم تو را امرى که علمى بآن ندارم و اگر مرا نیامرزى و رحم ننمائى از جمله زیانکاران خواهم بود «1» و از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد از معنى اینکه حق تعالى فرمود که: در روز قیامت مى‏بینى آن کسانى را که دروغ گفته‏اند بر خدا که رویهاى آنها سیاه شده آیا نیست در جهنم جایگاه متکبران «2»؟

فرمود مراد کسى است که ادعا کند که امام است و امام نباشد عرض شد اگر چه علوى فاطمى باشد؟ فرمود: اگر چه علوى فاطمى باشد. و ایضا آن حضرت فرمود: نیست فرق ما بین شما و کسى که مخالف شما باشد مگر امرى مضمر و پنهان! عرض شد که مضمر چه چیز است‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 141

فرمود آن چیزى که آن را برائت میگویند یعنى بیزارى پس هر کس خلاف شما نمود و تجاوز از این مضمر نمود از او بیزار باشید و اگر چه علوى فاطمى باشد. و ایضا آن حضرت در باره عبد اللّه پسر خود فرمود: نیست بر هیچ چیز از این مذهبى که شما برآنید و بدرستى که من بیزارم از او خداى عز و جل از او بیزار باد.

باب (چهل و دوم) اعتقاد در احادیث مجمله و مفسره‏

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب حدیث مفسر آن است که آن حاکمست بر مجمل چنانچه حضرت صادق علیه السّلام فرموده.

باب (چهل و سوم) اعتقاد در حضر و اباحه‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید اعتقاد ما در این باب این است که همه چیزها حلال و موضع رخصت است تا در چیزى از آنها نهى وارد شود.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 142

باب (چهل و چهارم) اعتقاد در احادیث وارده در طب‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب احادیثى که در طب وارد شده اینست که آنها بر چند وجهست.

بعضى است که بنا بر هواء مکه و مدینه وارد شده پس جائز نیست استعمالش در غیر آن هواء.

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 143

و قسمى هست که امام علیه السّلام آن را فرمود بنا بر آنچه شناخته از طبیعت شخص معین و مکان آن شخص را اعتبار نفرموده (و تجاوز از موضعهاى معین آن علاج نبایست نمود خ ل) چون آن شخص را بهتر از خودش میشناخته.

و نوعى هست که مخالفان در کتابها غلطانداز کرده‏اند که صورت مذهب حق را زشت نمایند در نظرها، و بعضى سهو راوى شده و پاره آن است که راوى ناتمام بخاطرش مانده و ناقص نقل نموده:

و آنکه بخصوص عسل وارد شده که شفاء هر دردى است، صحیح است و معنیش آن است که شفا هر دردى است که از برودت باشد. و

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 144

آنکه براى بواسیر استنجاء بآب سرد وارد شده در صورتیست که از حرارت باشد. و آنکه در باب بادنجان وارد شده که شفا است مخصوص فصل رطب است براى کسى که خرما میخورند نه سائر اوقات.

و اما آنچه صحیح میباشد از ائمه علیهم السّلام از دواهاى مرضها آیات قرآنى و سوره‏هاى قرآنى است و دعاها بآن نوعهائى که وارد شده بسندهاى قوى و طریقهاى صحیح و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که در ایام سلف طبیب را معالج مى‏گفتند، موسى علیه السّلام عرض نمود:

پروردگارا درد از کیست: حقتعالى فرمود از من، عرض نمود دوا از کیست: فرمود از من: عرض نمود: پس مردم معالج را چه میکنند فرمود دلشان بآن خوش مى‏شود

 (یطیب بذلک انفسهم)

پس از این جهت نام طبیب طبیب شد، و اصل معنى طب مداوا کردن است.

و حضرت داود چنان بود که هر روز در محرابش گیاهى مى‏روئید و آن گیاه بداود میگفت مرا بگیر که براى چنان دردى خوبم تا آنکه در آخر عمرش دید که در محراب گیاهى روئید، داود علیه السّلام نام گیاه از آن پرسید، آن گیاه گفت من خرنوبه‏ام داود علیه السّلام گفت خراب شد محراب، و دیگر آنجا گیاهى نروئید.

و جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر که او را حمد شفا ندهد خدا او را شفا ندهد:

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 145

باب (چهل و پنجم) اعتقاد در اختلاف حدیثین‏

 «1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در احادیث صحیحه که از ائمه علیهم السّلام وارد گردیده اینست که آنها موافق کتاب خدا است و متفق در معنا است و مختلف نیست زیرا که جملگى بوحى از حق تعالى اخذ شده و اگر از غیر خداوند میبود اختلاف داشت. و اختلاف ظاهرى احادیث نمیباشد مگر بعلتهاى مختلف مثل آنکه در باب کفاره ظهار وارد شده که آزاد کردن بنده است، و در حدیث دیگر دو ماه پى در پى روزه است، و در حدیث دیگر شصت مسکین طعام دادن است، و همه صحیح‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 146

است و روزه براى کسى است که قادر بر بنده آزاد کردن نیست، و طعام دادن براى کسى است که قادر بر روزه مذکور نیست و مرویست که تصدیق نماید بهمان چه از او برآید و این براى کسى است که قادر بر اطعام شصت مسکین نباشد. و بعضى از احادیث هست که حکم آنها بدل اختیارى یک دیگر است مثل آنکه در باب کفاره قسم در قرآن وارد شده: طعام دادن ده مسکین از وسط آنچه طعام میدهید اهل و عیال خود را، یا جامه دادن ده مسکین یا آزاد نمودن بنده‏اى، پس هر گاه در کفاره قسم سه حدیث وارد گردد یکى بطعام دادن و دویم بجامه دادن و سیم ببنده آزاد کردن در نظر جهال مختلف مینماید و حال اینکه مختلف نیست بلکه هر یک از این کفاره‏ها

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 147

بدل یک دیگرند. و در احادیث بعضى امور جهت تقیه وارد شده و از سلیم بن قیس هلالى (عامرى کوفى) مرویست که گفت خدمت جناب امیر علیه السّلام عرض نمودم که من شنیده‏ام از سلمان و مقداد و ابو ذر چیزى از تفسیر قرآن و احادیثى چند از جناب نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم غیر آنچه در دست مردم است، و شنیده‏ام از جناب شما تصدیق همان‏ها را که شنیده بودم از ایشان و دیده‏ام در دست مردم بسیار چیزها از تفسیر قرآن و از احادیث نبوى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که شما در باب آنها خلاف مردم میفرمائید و چنان میدانید که آنها هم باطل است آیا شما چنان مى‏بینید که مردم دروغ میگویند عمدا برسول خدا و تفسیر مینمایند قرآن را برأى خود؟!!

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 148

آن جناب جواب فرمود که سؤال نمودى حال پس جواب را بفهم بدرستى که در دست مردم حقى است و باطلى، و راستى و دروغى، و ناسخى و منسوخى، و عامى و خاصى، و محکمى و متشابهى. و حفظى و سهوى و بتحقیق که دروغ بسته شد بر جناب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله در حال حیات آن جناب تا آنکه ایستاد بخطبه و فرمود: ایها الناس بتحقیق که بسیار شده‏اند دروغ گویندگان بر من پس هر که عمدا دروغ گوید بر من باید منزل کند نشیمنگاه خود را از آتش جهنم و باز دروغ گفته شد بر آن جناب بعد از رحلتش، و این است و غیر از این نیست که احادیث بشما رسید از چهار

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 149

صنف که پنجمین ندارند. مرد منافقى که اظهار ایمان میکند، و ساختگى باسلام مینماید، احتراز از گناه نمیکند و مضایقه نمى‏دارد از اینکه عمدا دروغ بر رسول خدا گوید و اگر مردم بدانند که منافق و کذاب است از او قبول نمیکنند و تصدیقش نمى‏نمایند. لیکن مى‏گفتند که این مرد بصحبت پیغمبر مشرف شده و آن جناب را دیده و از آن جناب شنیده پس از او اخذ نمودند در حالى که حالش را نمى‏شناختند.

و بتحقیق که خبر داده حقتعالى از منافقان آنچه خبر داده و وصف نموده آنها را بآنچه وصف نموده و فرموده: چون بینى منافقان را بعجب‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 150

مى‏آوردت جسمهاى آنها، و اگر سخن گویند میشنوى مر سخنانشان را گویا آنها چوبهائى هستند وانهاده بر دیوار تا آخر آیه «1» و بعد از رحلت آن جناب صلى اللَّه علیه و آله و سلّم مردم متفرق شدند و تقرب جستند بسوى امامان گمراهى و دعوت‏کنندگان خلق بسوى آتش بواسطه تزویر و دروغ و بهتان پس آنها را منصب‏هاى عملها دادند و خوردند بواسطه ایشان دنیا را و مسلط نمودند ایشان را بر گردن‏هاى مردمان و غیر از این نیست که مردمان با ملوک و دنیائند مگر کسى که خدا حفظش نموده باشد، و این مردى که مذکور شد یک صنف از آن چهار صنف است.

و مردى دیگر است که از پیغمبر چیزى شنیده و درست بخاطرش نمانده و در آن سهو نموده و عمدا دروغ نگفته و آن در دست او است بآن اعتقاد میکند و بآن عمل مى‏کند و آن را روایت مى‏نماید و میگوید خودم شنیدم این را از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و اگر مسلمانان دانسته بودند که این سهو است از او قبول نمى‏نمودند و اگر خودش هم دانسته بود هر آینه آن را بدور انداخته بود.

و سیم مردى است که شنیده از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم چیزى را که امر بآن فرموده و من بعد نهى از آن کرده و این مرد مطلع نشده یا آنکه شنیده که آن جناب نهى از چیزى نموده لکن بعد امر فرموده و او مطلع نیست پس حفظ نموده منسوخش را و ندانسته ناسخ را و اگر مسلمانان دانسته بودند که آن منسوخ است هر آینه بدورش انداخته بودند و اگر خودش دانسته بود که منسوخ است هر آینه طرحش نموده بود. و چهارم مردى است که دروغ بر خدا و رسول صلى اللَّه علیه و آله نگفته و دروغ‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 151

را دشمن دارد از ترس خدا و بسبب تعظیم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و سهو ننموده و درست شنیده و همان نحو که شنیده روایت نموده بدون زیاد و کم و دانسته ناسخ و منسوخ را و عمل بناسخ نموده و منسوخ را طرح نموده و بدرستى که امرهاى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم را مثل قرآن ناسخى است و منسوخى و خاصى و عامى و محکمى و متشابهى، و اتفاق مى‏افتاد که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم سخنى میفرمود و براى آن دو وجه میبود کلامى عام و کلامى خاص مثل قرآن، حق تعالى فرموده آنچه آورد شما را پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم اخذ نمائید و آنچه منعتان فرمود از آن دست بدارید «1» و در آن سخن مشتبه میشد بر کسى که معرفت نداشت که خدا و رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلّم چه معنى را از آن کلام قصد نموده‏اند و چنان نبود که همه اصحاب رسول صلى اللَّه علیه و آله سؤال نمایند و بعد از سؤال تفهیم جواب را از آن جناب طلب کنند، زیرا که در میان اصحاب بودند قومى که سؤال مینمودند از آن جناب و دیگر استدعاى تفسیر جوابى را که شنیده بودند نمینمودند جهت آنکه حقتعالى منعشان فرموده بود از سؤال آنجا که در قرآن میفرماید: اى مؤمنان سؤال مکنید از چیزهائى که اگر بیان شود براى شما بدحالتان میکند و اگر سؤال نمائید در آن وقتى که قرآن نازل کرده مى‏شود بیان خواهد شد براى شما که خداوند عفو از آن فرموده و خدا آمرزنده و بردبار است، بتحقیق که سؤال از آنها نمود قومى پیش از شما و بعد از جواب بآن کافر گردیدند «2» و لهذا آن جماعت از اصحاب جناب رسالت مآب بازایستادند از سؤال حتى اینکه‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 152

راغب بودند که اعرابى یا صحرائى بیاید و سؤال نماید و ایشان بشنوند امیر علیه السّلام فرمود: اما من چنان بود که داخل میشدم بر آن جناب صلى اللَّه علیه و آله و سلّم هر شب یک دفعه و خلوت با ایشان مینمودم هر روز یک بار و آنچه سؤال مینمودم جوابم میفرمود و با آن جناب میگردیدم هر کجا که میگردید از اقسام کلام، و همه اصحاب بتحقیق که دانسته‏اند که این کار را با احدى غیر من نمیکرد و بسا بود که این امر در منزل من میبود و چنان بود که چون من وارد بر آن جناب میگردیدم در بعضى از منزلهاى آن جناب براى من خلوت میگردانید و زنانش را برمیخیزانید و نمیماند سواى من و او، و چون آن جناب بخانه من براى خلوت تشریف میداد برنمیخیزانید از ما فاطمه را و نه یکى از دو پسران مرا و چنان بود که چون سؤال مینمودم جوابم میفرمود و چون ساکت میشدم و سؤالهاى من تمام میشد، خود سر سخن برمیداشت با من، پس نازل نشد هیچ آیه از قرآن و نه هیچ چیزى را که دانسته بود آن جناب از حلال یا حرام یا امر یا نهى یا طاعت یا معصیت یا چیزى که میبوده مگر آنکه مرا تعلیم فرمود و مرا بخواندن آن داشت و بر من املاء فرمود و من نوشتم آن را بخط خود و خبر داد مرا بتأویل آن و ظاهر آن و باطن آن، پس من حفظش نمودم و دیگر فراموش نکردم هیچ حرفى از آنرو چنان بود که چون آن جناب خبر میداد مرا باین همه دست مبارکش را بر سینه‏ام مینهاد و میگفت خداوندا مملو کن دلش را از علم و فهم و نور و حکمت و ایمان و عالمش فرما و نادانش منما و بیادش بدار و مسازش فراموشکار پس روزى بخدمتش عرض نمودم یا رسول اللَّه پدر و مادرم فدایت باد آیا در دل خوف فراموشى بر من دارى؟ فرمود یا اخى ندارم بر تو تشویش فراموشى و نه نادانى و بتحقیق‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 153

که خداوند مرا خبر داده بآن که دعاى مرا در حق تو مستجاب فرموده و در حق شریکان تو که بعد از تو میباشند. عرض نمودم یا رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شریکان من کیستند؟ فرمود آن کسانند که خداوند اطاعت ایشان را قرین طاعت من ساخته، عرضکردم کیستند ایشان؟

فرمود آنانند که حقتعالى فرموده: اى مؤمنان فرمان ببرید خدا را و فرمان ببرید رسول را و صاحب کاران از خودتان را «1» (صاحب‏اختیاران خود را) عرضکردم یا نبى اللَّه کیستند آنها؟ فرمود اوصیاء بعد از من که متفرق نمیشوند تا وارد حوض کوثر شوند بر من هدایت‏کنندگان، هدایت‏شدگان، ضرر نمیرساندشان مگر هر کس که مکر با ایشان میکند و نه بى‏مددى هر که بایشان بى‏مددى نماید، ایشان با قرآنند و قرآن با ایشان نه جدا از ایشان مى‏شود و نه جدا از آن مى‏شود: ببرکت ایشان امت من نصرت کرده میشوند و بطفیل ایشان باران باریده میشوند، و بواسطه ایشان دفع بلا مى‏شود، و بوسیله ایشان دعاى امت مستجاب میگردد، عرض نمودم یا رسول اللَّه اسامى ایشان را بفرما. فرمود تو یا على پس پسرم این، و دست مبارک بر سر امام حسن علیه السّلام گذارد، و باز فرمود پس پسرم این، و دست شریف بر سر امام حسین علیه السّلام نهاد و باز فرمود پس همنام تو اى برادر من او آقاى عبادت‏کنندگان است، پس پسر او محمّد باقر و خازن وحى الهى است و زود باشد که متولد شود در زمان تو پس سلام مرا باو برسان، و زود باشد که محمّد متولد شود در حیات تو یا حسین پس از جانب من سلامش بگو، بعد از آن کامل میکند خداوند عدد دوازده امام را از اولاد تو تا مهدى، اسمش محمّد است همان کسى که خداوند پر

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 154

میکند ببرکت ظهور او زمین را از انصاف و عدل چنانچه مملو شده از جور و ظلم، بخدا قسم که من میشناسمش اى سلیم در آنجا که بیعت با او مى‏شود میان رکن و مقام و میدانم نامهاى یاوران او را و قبیله‏هاى هر یک را سلیم گوید: بعد از آن بخدمت امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در مدینه رسیدم بعد از هلاک معاویه، و عرض نمودم همین حدیث را که از پدر بزرگوارشان داشتم، فرمودند راست گفتى امیر المؤمنین تو را خبر داد باین حدیث و ما نشسته در حضورش بودیم، و بتحقیق که حفظ نموده‏ایم از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه امیر علیه السّلام تو را خبر داده و نه حرفى در آن زیاد نموده و نه حرفى کم. سلیم میگوید بعد از آن بخدمت على بن الحسین علیه السّلام رسیدم وقتى که پسرش امام محمّد باقر علیه السّلام در نزد پدر بزرگوارش بود و عرض نمودم آنچه را شنیده بودم از پدرش و آنچه را شنیده بودم از امیر المؤمنین علیه السّلام پس حضرت على بن الحسین علیه السّلام فرمود، بتحقیق که مرا بخواندن این حدیث داشت (بر من خواند این حدیث را- نسخه بدل) امیر المؤمنین از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم در حالى که امیر علیه السّلام بیمار بود و من طفل بودم، بعد از آن امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: مرا هم بخواندن این حدیث داشت (بر من هم خواند این حدیث را- نسخه بدل) جد من از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم در حالى که من طفل بودم. ابان بن ابى عیاش گوید: بعد از آن من تمام این حدیث را از سلیم بن قیس بخدمت حضرت على بن الحسین علیه السّلام عرض نمودم آن حضرت فرمود: راست گفتى و فرمود: بتحقیق که جابر بن عبد اللّه انصارى آمد بنزد پسر من محمّد در وقتى که بمکتب میرفت، پس او را بوسید و بر او

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 155

از جانب رسول خدا سلام خواند. ابان بن ابى عیاش گوید: باز بحج رفتم بعد از رحلت حضرت على بن الحسین علیه السّلام پس بخدمت ابى جعفر محمّد بن على بن الحسین علیه السّلام رسیدم و این حدیث را سراپا از سلیم نقل و عرض خدمتش نمودم، پس اشک در دو چشم مبارکش گشت و فرمود راست گفته سلیم رحمة اللَّه تعالى فرمود که سلیم آمد بخدمت پدرم (ع) بعد از قتل جدم حسین علیه السّلام و من در خدمت پدرم بودم پس همین حدیث را بعینه حکایت نمود و پدرم باو فرمود راست گفتى اى سلیم بتحقیق که پدرم خبر داد مرا از امیر المؤمنین علیه السّلام بهمین حدیث.

و در کتاب خداوند عز و جل چیزى چند هست که جاهلان مختلف و متناقضش میپندارند و حال آنکه نه مختلف است و نه متناقض، مثل اینکه فرمود: پس امروز فراموش میکنیم کافران را چنانچه فراموش نمودند ملاقات روز خود را، یعنى امروز قیامت «1» و فراموش کردند خدا را پس خداوند هم آنها را فراموش کرد «2» و باز بعد از این میفرماید که: نبوده است پروردگارت فراموشکار «3» و مثل اینکه فرموده: روزى که بپا میایستند روح و ملائکه صفى و اصلا سخن نمیگویند مگر کسى که اذنش دهد خداوند و سخن صواب گوید «4» و مثل اینکه فرمود: روز قیامت بعضى کافر میشوند ببعضى و لعن‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 156

میکنند بعضى از آنها بعضى را «1» و فرموده: بدرستى که این هر آینه حقست خصمى نمودن اهل آتش با هم «2» و باز میفرماید: نزاع مکنید با هم نزد من اى اهل جهنم و حال آنکه پیش آمدم (آوردم) بسوى شما وعید و تهدید را (بوعید و تهدید) «3» و میفرماید: امروز مهر میگذاریم بر دهنهاى آنها و با ما سخن میگوید دستهاشان و شهادت میدهد پاهاشان بآنچه بوده‏اند که آن را کسب مینموده‏اند «4» و مثل اینکه فرموده: رویهائى چند در روز قیامت درخشنده‏اند:

بسوى پروردگارشان نظرکننده‏اند «5» و باز میفرماید: ادراک نمیکند خداوند را چشمها و او چشمها را ادراک میکند و او است صاحب لطافت (لطف خ ل) و آگاهى «6» و مثل اینکه فرموده: نبوده براى هیچ بشرى اینکه سخن گوید با او خداوند مگر بطریق وحى یا از پس پرده یا آن که بفرستد فرستاده‏اى را «7»

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 157

و باز میفرماید: سخن گفت خداوند با موسى سخن گفت «1» و میفرماید: ندا فرمود آدم و حوا را پروردگارشان «2» و میفرماید: اى پیغمبر و مثل اینکه فرموده:

داناى غیب است مخفى نمیشود از او مثقال ذره‏اى بسنگینى مورچه در آسمانها و نه در زمین «3» و باز میفرماید: نگاه نمیکند خداوند بسوى آن جماعت در روز قیامت و تزکیه نمیکند ایشان را «4» و میفرماید: بدرستى که آن جماعت از پروردگارشان در روز قیامت محجوب و مستورند «5» و مثل اینکه فرموده: آیا ایمن هستید کسى را که در آسمان است که فرو برد بشما زمین را «6» و فرمود: خداوند رحمان بر عرش قرار گرفته است «7» و فرمود: او است خداوند در آسمانها و در زمین میداند نهان شما و آشکار شما را»

 و باز میفرماید: نمیباشد هیچ راز خلوت هیچ سه نفرى مگر آنکه خداوند چهارم ایشان است و نه هیچ پنج نفرى مگر آنکه او ششم ایشان‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 158

است و نه کمتر از این و نه اکثر از این مگر آنکه او بایشان است هر کجا باشند «1» و میفرماید: او با شماست هر کجا هستید «2» و میفرماید: ما نزدیکتریم بشما از رگ گردن «3» و مثل اینکه فرموده: آیا انتظار میبرند بجز آن را که بیایند ایشان را ملکها یا بیاید پروردگار تو یا بیاید بعضى نشانهاى پروردگار تو «4» و باز فرموده: آمد پروردگار تو یا محمّد و ملائکه صف صف «5» و باز فرموده: نیست مانند او چیزى «6» و مثل اینکه فرموده: بگو یا محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که باز یافت مینماید شما را ملک موتى که موکل بشما گردیده «7» و باز میفرماید: بازیافت مینمایند آن میت را فرستادگان ما «8» و میفرماید: آن کسانى که بازیافت میکنند ایشان را فرشتگان «9» باز هم میفرماید: خداوند میگیرد جانها را در وقت مردنشان «10» و نظیر اینها در قرآن بسیار است و سؤال نمود از آنها مردى از طایفه زندیقان جناب امیر المؤمنین علیه السّلام را و آن جناب خبر داده‏اندش‏

                        اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 159

براههاى متفق بودن معنى‏هاى این آیتها و بیان فرموده‏اند براى او تأویل آنها را؛ و من ذکر نموده‏ام حدیثى را که در این باب است بر سبیل استقصاء با شرح آن در کتاب توحید و عما قریب کتابى مختص همین باب بمشیت الهى و یارى او خواهم ساخت ان شاء اللَّه تعالى و الحمد للَّه رب العالمین‏

          تمت بعون اللَّه تلک الترجمة             على ید خاطئة مجترمة

             و انه ولى حسن الخاتمة

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد